ناگفته‌هايي از رسانه‌اي به‌نام احمدي‌نژاد


گفت و گو با کسي که بنا به مسئوليت ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري، همراه برنامه هاي رييس دولت بوده است، ناخودآگاه مسير پرسش ها را به سمت ناگفته ها برد؛ اتحاد ظالمانه رسانه اي عليه احمدي نژاد يکي از تعبيرهايي بود که مسير اين گفت و گو را تغيير داد.

محمدجعفر محمدزاده با اين حال بسياري از مطالب را نگفت، آنچه با مصالح ملي گره خورده است و شايد در آينده بازگو شود.

معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري از مناظره ها و نحوه کار رييس جمهوري در ماه هاي نزديک به انتخابات رياست جمهوري دهم مطالبي را بازگو کرد.

رکوردهاي رييس دولت نهم و دهم بخش ديگري از اين گفت و گو بود و اين که کار اطلاع رساني درباره دولت دشوارترين کارها بوده است.

"اتحاد ظالمانه رسانه اي" عليه دولت و رييس جمهور تعبير ديگري بود که محمدزاده به کار برد و مثال هايي در اين زمينه بيان کرد.

از دلايل تخريب احمدي نژاد سئوال کرديم و او گفت که چرا ساختار شکني احمدي نژاد براي برخي خوشايند نيست؟
محمدزاده به اين نکته هم پرداخت که هيچ دولتي را سراغ نداريد که رييس آن اين اندازه براي انتخاب همکارانش تحت فشار باشد و البته اين يک فرصت است.

**کار تا آخرين روز/ ابزار محدود اطلاع رساني

از محمدزاده درباره فعاليت هاي دولت و رييس جمهوري در ماه ها و روزهاي نزديک به انتخابات رياست جمهوري دهم سئوال کرديم و او گفت: رييس جمهور در روزهاي انتخابات اعتقاد و تاکيد داشت که کارها تعطيل نشود و هيچ يک از ارکان و اجزاي دولت نبايد تعطيل شوند.
وي خاطرنشان کرد: از يک سو مي بايست خدمت رساني به سرعت و روال گذشته ادامه مي يافت و از سوي ديگر وارد مسايل انتخاباتي مي شديم.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري با اشاره به اين که رقبا از چهار ماه قبل فعاليت انتخاباتي را شروع کرده بودند، در عين حال به فعاليت تخريبي آنان اشاره کرد که نياز به پاسخ گويي داشت.
وي با بيان اين که ابزار زيادي براي اطلاع رساني در اختيار نداريم، به انتشار بيش از 50 روزنامه اشاره و اين پرسش را مطرح کرد که چند روزنامه خود را موظف مي دانستند، برنامه ها و اخبار دولت را منعکس کنند؟
محمد زاده گفت: اکثريت قريب اتفاق روزنامه ها نه تنها برنامه ها و خدمات دولت را منعکس نمي کردند بلکه منتقد دولت هم بودند لذا دولت با ابزار اطلاع رساني محدود در انتخابات به شبهات پاسخ داد.
وي افزود: خبرگزاري هاي رسمي کشور به جز ايرنا که مربوط به دولت است بقيه به رغم اين که از بودجه دولت استفاده مي کنند اما عالبا مباحث انتقادي داشتند.

به گفته وي در اين رسانه ها در سايه نقدها و حملاتي که به دولت مي شد اطلاع رساني از فعاليت هاي دولت هم کمرنگ مي شد.
محمد زاده اظهار داشت: بخش هايي از رسانه ملي نيز به دليل حملاتي که صورت مي گرفت و طرح و تبليغ اين موضوع که صدا و سيما از دولت جانبداري و حمايت مي کند، در اختيار تبليغات مخالفان دولت قرار گرفت.
وي تصريح کرد:‌ در فضاي انتخابات اطلاع رساني از دولت به سرعت کمرنگ شد و خللي در اطلاع رساني از عملکرد دولت بوجود آمد، اين در حالي است که چند ماه قبل از انتخابات، رسانه هايي را براي مقابله با دولت و فضاسازي و اثرگذاري بر نتيجه انتخابات راه اندازي کرده بودند.

وي از مشکلات عديده دولت براي اطلاع رساني برنامه ها و انتشار اخبار فعاليت ها و حقانيت عمل خود سخن گفت و افزود: البته دولت تلاش گسترده داشت ولي عوامل بازدارنده و مانع روز به روز بيشتر مي شد.
محمد زاده اظهار داشت: رييس جمهور تاکيد مي کرد که فعاليت هاي دولت يک روز هم تعطيل نشود و يک روز تعطيل شدن مساوي با از دست دادن فرصت خدمت است.
وي رقابت را يک واقعيت دانست که نمي بايست از آن غافل شد و با با ارجاع به آرشيو اخبار ماه هاي نزديک به انتخابات گفت: در سخت ترين شرايط انتخابات هم يک جلسه دولت تعطيل نشد و اين را نمي توان با ادوار گذشته مقايسه کرد.
محمدزاده با تاکيد بر اين که بايد پاسخ گو مي بوديم، گفت: به آرشيو اخبار مراجعه کنيد در تبليغات نامزدها جز حمله به دولت و زير سئوال بردن برنامه هاي دولت چيزي ديگري نبود و لذا مي بايست به انتقادها و شبهات پاسخ داده مي شد.
وي گفت: دهها روزنامه، سايت و خبرگزاري به انعکاس ديدگاه هاي آنان که عمدتا در تقابل با دولت و برنامه هاي آن بود اختصاص داشتند.

**مناظره ها چقدر در پيروزي احمدي نژاد نقش داشت

وي در پاسخ به اين پرسش که مناظره ها چقدر در پيروزي احمدي نژاد نقش داشت، آن را تاييد کرد اما گفت: نگاه سطحي است که بگوييم مناظره ها عامل پيروزي احمدي نژاد بوده است.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري 60 سفر استاني و ديدار با قشرهاي گوناگون و خدمت رساني به دهک هاي پايين و متوسط را که در دولت نهم صورت گرفت، در تاريخ انقلاب اسلامي بي نظير توصيف کرد و گفت: کساني که تصور مي کنند انتخابات و نتيجه آن محصول چند مناظره بود شناخت جامعي از اوضاع کشور و جامعه ندارند.
وي اظهار داشت: احمدي نژاد در دل مردم و طبقات پايين و متوسط و قشرهاي مختلف جا کرده بود و مردم، خدمات رساني به شهرها و روستاها بويژه مناطق محروم را فراموش نکرده بودند.
محمدزاده گفت: زماني رفتن يک استاندار و فرماندار به روستاهاي دورافتاده جز آمال و آرزوهاي مردم بود اما اکنون وزرا پيوسته و به راحتي در بين طبقات و قشرهاي مختلف مردم بويژه مردم محروم حضور مي يايند؛ رييس جمهوري بارها در مسير استقبال متوقف مي شود و از نزديک با مردم گفت و گو مي کند و اين چيزي نيست که از ذهن مردم برود.
وي اين رويداد را نشانه درک متقابل مردم و منتخب شان برشمرد و گفت: احمدي نژاد متعلق به مردم است و اين حقيقت در چهار سال گذشته به مراتب بروز يافته است.

**مناظره ها فرصتي براي پاسخ گويي به شبهات

وي مناظره ها را فرصتي خوبي براي پاسخ گويي به شبهات عنوان کرد و گفت: از حدود شش ماه قبل در شهرها و استان ها و مجامع مختلف، خدمات دولت و موضع گيري هاي اصولي آن زير سئوال مي رفت.
محمدزاده افزود: رقبا حس کرده و به اين نتيجه رسيده بودند که اگر دولت را زمين بزنند موفق مي شوند.
وي کالبد شکافي اين رفتار را ضروري دانست و گفت: اشتباه بزرگي است که براي معرفي خود دولت مردمي را تخريب کردند که کمر همت براي خدمت صادقانه به مردم بسته است، آنها مي بايست از راه ديگري تبليغ و خود را عرضه مي کردند؛ آيا امروز مي توانند ادعا کنند که جز تخريب دولت چيز ديگري گفتند؟

**احمدي نژاد فقط پاسخ داد

وي اظهار داشت: احمدي نژاد به تخريب ها و فضاسازي هاي کاذبي که در چند ماه قبل از انتخابات انجام شده بود پاسخ داد و اين حق کسي است که به عنوان منتخب و معتمد مردم انتخاب شده است.
وي گفت: فرق است بين اين موضوع که کسي را دوست نداشته باشند و پاسخ هايش را بپذيرند و کسي را که دوست داشته باشيد و پاسخ هايش را بشنويد.

**بازخورد مناظره ها

معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري گفت: ارتباط مردم با رييس جمهور از مرحله حساب دو دو تا چهار تا به مرحله ارتباط دل ها رسيده است.
وي اظهار داشت: به رغم آنچه که رقبا براساس موضع گيري هايشان براي خود پيش بيني کرده بودند اما نتيجه آن شد که حمايت ها مضاعف شد و راي مردم جهش پيدا کرد.

**چه کسي ابتدا از اسامي نام برد؟

او همگان را به بازبيني فيلم مناظره ها دعوت کرد و گفت: مراجعه کنيد و ببينيد ابتدا چه کسي اسم برد و اسم چه کساني برده شد؟
وي تاکيد کرد که احمدي نژاد فقط پاسخ داد و البته به جاي آن که حول محور برنامه صحبت شود، برخي افراد مناظره را از ابتدا به جدل هاي تند تبديل کردند.
محمدزاده گفت: رييس جمهور بارها خواست در خصوص جهت گيري ها و برنامه هاي دولت ها صحبت شود اما مناظره را منحرف کردند.
وي گفت: احمدي نژاد در مناظره به طور عادي سئوال مي کرد اما حمله مي شد و حق هر کسي است که در برابر حمله از خود دفاع کند.
وي با اشاره به اين که برخي مي گويند چرا در مناظره ها اسم آورده شد، گفت: در تحليل مناظره ها بايد گفت که خلاف مروت عمل و بد تحليل کردند.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري گفت:‌ اکنون که فضا آرام است ببينيم مباحث تند را چه کساني شروع کردند؛ رييس جمهور با سئوال آغاز کرد اما پاسخي نشنيد، ديگران هم در مباحث داغ دميدند و جامعه را هيجان زده کردند.

**آيا قرار بود از اسامي نام برده شود؟

وي اظهار داشت: شک نکنيد قرار نبود اسم هايي برده شود برداشت من اين بود وقتي همه فعاليت هاي دولت زير سئوال مي رود و موضع گيري هاي دولت که موضع گيري هاي اصولي نظام است هدف قرار مي گيرد بايد برخي مسايل مطرح شود.
وي گفت: رييس جمهور بايد از حريم آرمان فلسطين که از سال 1342 در اين کشور نهادينه شده است، دفاع کند.
وي تصريح کرد:‌ وقتي اتهام زدند و از اين طرف هم سئوال مطرح مي شود پس سئوال که اتهام نيست.
وي يادآور شد:‌ رييس جمهور به کساني که امروز بحث آنها مطرح است اتهام نزد از برخي نزديکان آنها نام برد که البته جامعه از اين مسايل مطلع است و خيلي از مسايل را مي داند.

**همه دلشوره داشتند جز احمدي نژاد


از محمد زاده در خصوص ناگفته هاي روزهاي انتخابات در رياست جمهوري سئوال شد و او چنين گفت: از صبح تا شب که قرار بود مناظره شود دلشوره وجود داشت.
وي افزود: اگر چيزي به ذهن‌مان مي‌رسيد به رييس جمهور منتقل مي‌کرديم اما جالب بود مجموعه دفتر رياست جمهوري دلشوره داشتند ولي رييس جمهور بسيار آرام و ارامش بر او حکم فرما بود.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري گفت: اگر رييس جمهوري آمار و اطلاعاتي از ما مي‌خواست جمع‌آوري مي‌کرديم و البته نمي توانيم نگراني خود را از نتيجه مناظره ها کتمان کنم.
وي آرامش رييس جمهور را قابل تحسين و مايه آرامش اطرافيان دانست و گفت:
احمدي نژاد طبق روال معمولي که دارد پيش از رفتن به مصاحبه يا برنامه حتما به امام عصر (عج) متوسل مي‌شود و دعا مي‌کند.
وي گفت: لحظه‌يي عصبانيت در هيچ يک از مناظره بر چهره رييس جمهور عارض نشد و با آرامش کامل و طمانينه به همه مسايل پاسخ مي‌داد و در پايان اولين مناظره هم بقيه مناظره ها قابل پيش بيني بود.

**ساعت يک بامداد براي ضبط برنامه به صدا و سيما مي رفتيم

وي گفت: برخي برنامه‌ها زنده نبود لذا رييس جمهور تا زماني که کار بود مفصل کار مي‌کرد و پس از برنامه دولت و جلسات، براي ضبط برنامه به صدا و سيما مي‌رفتيم که عموما زمان مرده بود براي مثال ساعت 1 يا 2 بامداد.
او گفت: براي عوامل ضبط برنامه بسيار جالب بود که رييس جمهور اين ميزان توان داشته باشد و اين که براي برنامه‌هايي حساس که مي‌توانست سرنوشت ساز باشد نصف شب به جام جم مي‌رفتيم.
محمدزاده اظهار داشت: ما مي‌فهميديم علت چيست، واقعيت اين بود که رييس جمهور نمي‌خواست کار کشور را تعطيل کند.

**استقبال از احمدي نژاد مقابل جام جم

وي گفت: پس از اولين مناظره وقتي از استوديو بيرون آمديم، اطلاع دادند، خيابان ولي عصر(عج) و محوطه پارک ملت از جمعيت و طرفداران احمدي نژاد پر است و از ساعت‌ها قبل جمع شده بودند، تيم حفاظت تشخيص داد از درب‌هاي پشتي صدا و سيما خارج شويم اما رييس جمهور مثل هميشه گفت: بايد برويم، آنان منتظر مانده‌اند مي‌خواهم سلام و تشکر کنم، رييس جمهور آمد اما به علت ازدحام جمعيت حرکت از آن مسير مقدور نشد ولي به ابتداي جمعيت رسيديم.

**آيا درست است در صورتي که طرف‌هاي مقابل برخي مسايل را مطرح نمي‌کردند، رييس جمهور هم برخي مسايل را مطرح نمي کرد؟

محمدزاده در اين باره گفت: بخش عمده آنچه گفته شد پاسخ به ابهامات، اشکالات و انتقاداتي بود که رقبا در سخنراني‌ها، برنامه‌ها و ميتينگ‌هاي خود گفته بودند.
وي اظهار داشت: قرار بود در همان حوزه صحبت شود و رييس جمهور قصد داشت به ابهامات پاسخ دهد.
او به دسته بندي مجموعه مواضع انتخاباتي موسوي، رويکردهاي انتخاباتي و انتقادي کروبي و رضايي همراه با رويکرد انتقادي مطبوعات اشاره کرد و گفت: رييس جمهور مطلع و آماده بود به ابهامات پاسخ دهد، بخشي از فضاي مناظره منحرف شد و رييس جمهور اجازه پاسخ‌گويي به ابهامات را پيدا نکرد چون مناظره به سمت ديگري رفت.

به گفته وي شايد رقبا عالمانه مسير مناظره را از ديدگاه هاي قبلي خود منحرف کردند.

**اطلاع رساني از دولت؛ دشوارترين کارها

محمدزاده اطلاع رساني درباره برنامه هاي دولت را به دلايل مختلف که مهم ترين آنها از ديدگاه وي فشردگي و متراکم بودن کارها در اين دولت است، از دشوارترين کارها ارزيابي کرد.
محمد زاده با بيان اين که رييس جمهوري 60 سفر رسمي استاني و بيش از 50 سفر خارجي و ارتباط ديپلماتيک با 50 کشور جهان داشته است، آن را متمايز از دولت هاي گذشته عنوان کرد.
وي علاوه بر سفرهاي رسمي به سفرهاي "پروژه اي و برنامه اي" با همين تعداد نيز اشاره کرد که در اين سفرها رييس جمهوري براي افتتاح پروژه اي به شهر يا استاني سفر يا در برنامه اي شرکت کرده است.
او روزنماي خدمت دولت را که اخيرا منتشر شده است، مرور کرد و از جمله اين که رييس جمهوري بيش از 1000 سخنراني رسمي و غير رسمي در داخل و خارج داشته است.
20 ديدار ويژه با دانشجويان دانشگاه ها و صنوف مختلف دانشگاهي،
150 نشست خبري با رسانه ها و خبرگزاري هاي داخل و خارج
و 15 کنفرانس خبري نمونه هاي ديگري از فعاليت هاي رييس جمهوري بوده است.
وي گفت: احمدي نژاد در مدت 48 ماه کاري به 450 شهر سفر کرد که سفر به روستاها و مناطق محروم نيز بخشي از سفرهاي رييس جمهوري است.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري اظهار داشت: در ادوار گذشته برخي روساي جمهوري يک سفر به سازمان ملل انجام داده بودند اما رييس جمهوري در چهارسال دولت نهم چهار بار به سازمان ملل رفت و برنامه هاي سنگين و متفاوت با گذشته داشت.
وي از سفرهاي خارجي به عنوان برنامه هايي پرکار و فشرده نام برد و گفت: رييس جمهور در سفر به آفريقا طي 39 ساعت کاري از زمان سوار شدن به هواپيما تا بازگشت به سه کشور جيبوتي، کنيا و مجمع الجزاير کمور رفت و ديدارها و ملاقات هاي گوناگون داشت که در تاريخ سفر روساي جمهور بي سابقه است.
محمد زاده گفت که بخش عمده اي از برنامه هاي رييس جمهوري شامل ملاقات هاي خصوصي، خارجي و برنامه هايي که تا پاسي از شب انجام مي شود و حضور در نشست هاي شوراها و ديدار با اشخاص مختلف رسانه اي نشده است و مردم از آنها مطلع نيستند.
وي اظهار داشت: بستر رسانه اي ما محدود است و کشش ندارد، در واقع با بستر محدود از ابزار و امکانات محدود تر حرکت مي کرديم و در سيسم اطلاع رساني نقص بوجود مي آورد.
وي دليل ديگر را فشرده و سريع بودن برنامه ها بيان کرد و گفت: در اين شرايط رسانه ها از برنامه ها جا مي مانند.
محمدزاده تصريح کرد: اصحاب رسانه از رييس جمهور عقب مي مانند و به اين دليل که برنامه هاي وي با سرعت انجام مي شد و مي بايست خبر در جاي خود ارسال شود، بسياري از برنامه هاي رسانه اي نمي شد و به اصطلاح خبر سوخت مي شود.
وي گفت: در برنامه سازمان ملل در سه روز و نيم 70 برنامه شامل ملاقات هاي مردمي، سخنراني، ديدارها و مصاحبه با خبرگزاري ها انجام شد؛ به طور متوسط روزي 20 برنامه که براي يک رييس جمهور يک رکورد است.
وي دولت نهم را يک فرصت براي رسانه ها خواند و گفت: اگر براي رسانه خبر نباشد نمي تواند خبرسازي و اطلاع رساني کند اين چيزي است که در ادوار قبلي نبود و رسانه ها در دوره اخير به شکوفايي رسيدند.

**آيا هيچ دولتي به اين اندازه تخريب شد؟

وي با استناد به آمار و پژوهش‌ها، تخريب ها عليه دولت نهم را بي سابقه دانست و گفت: يک روزنامه از 33 شماره اش که در مدت 40 روز منتشر شد، 28 تيتر نخست آن منفي و عليه برنامه‌هاي دولت و شخص رييس جمهوري بود، 5 تيتر هم هم خنثي بود و نه اين که موافق باشد.
محمدزاده اظهار داشت: فضاي انتقاد عليه دولت به حدي شديد بود که رهبر معظم انقلاب فرمودند هجمه عليه دولت انتقاد نيست، بي بند و باري رسانه‌يي است.
وي گفت: در تاريخ انقلاب سراغ نداريم يک هماهنگي، هم آواريي و هم نوايي بين مخالفان يک دولت شکل بگيرد؛ راديو و تلويزيون‌هاي بيگانه، اپوزيسيون داخل و خارج، سلطنت طلب‌ها، رقباي انتخاباتي و حتي از جريان اصولگرا که جاي بحث دارد.

**ملت اسير تخريب ها نشد

وي گفت: نکته مهم تر اين است که ملت اسير تخريب‌ها نمي‌شود هر چه تخريب، فضاسازي منفي عليه دولت شکل گرفت 40 ميليون نفر پاي صندوق‌هاي راي آمدند و 25 ميليون نفر به احمدي نژاد راي دادند.

**چرا تخريب‌ها بي اثر بود؟

"تخريب از حد که بگذرد به پايان نزديک مي‌شود، ظلم از حد که بگذرد به پايانش نزديک مي‌شود" جمله اي بود که محمدزاده در پاسخ به اين پرسش بيان کرد.
وي انتقادها را اشکال و ايراد ندانست و گفت: انتقاد ها براي تخريب بود و تخريب به ظلم تبديل شده بود نه فقط به احمدي نژاد، به مردمي که رييس جمهوري را چهار سال پيش انتخاب کرده بودند.
احمدي نژاد به احترام آراي مردم صرفنظر از مجتي که بين او و مردم است احساس تعهد داشت بگويد در قبال انتخاب و اعتماد مردم چه کرده است و چرا برخي همه کارها را انکار مي‌کنند. ظلم هم پايدار نيست و با ظلم کاري پيش نمي‌رود.

**اتحاد ظالمانه رسانه اي عليه دولت و احمدي نژاد

وي گفت: معتقدم يک اتحاد ظالمانه رسانه‌يي عليه دولت و رييس جمهور و حقانيت آن شکل گرفت، از منتقدان و منتقدان اصولگرا و کساني که کرسي‌ها و مراکزي را در اختيار دارند سوال مي‌کنم در 4 سال دولت نهم هيچ نکته مثبتي از دولت سراغ نداشتند که فقط تخريب کردند حتي کارهاي عادي و جزيي را نديدند.
محمدزاده اين پرسش را مطرح کرد که در خصوص دولتي با همه تاييد هاي رهبر معظم انقلاب اسلامي که در تاريخ انقلاب بي سابقه است و اين که احياي گفتمان امام و انقلاب متعلق به اين دولت است چرا به جز مخالفان برخي دوستان حتي برخي اصولگرايان هم که مدعي اصولگرايي هستند يک نکته مثبت نديدند.
وي ادامه داد: يک سايت مدعي اصولگرايي از مجموع 2000 پست در چند سال گذشته 1200 پست‌اش مستقيم عليه دولت بوده است اين سايت پايش و مطالب اش ذخيره شده است، در اين سايت عليه دولت انگليس مطلب‌اش در حد صفر و عليه آمريکا در حاشيه حرف زده شده است.
او گفت: آيا دولت احمدي نژاد با وجود همه تعاريف‌ها و تاييدهايي که دريافت کرد از دولت انگليس و آمريکا بدتر بود؟

**چرا تخريب شد

وي در پاسخ به اين پرسش گفت: دولت احمدي نژاد يک دولت حزبي نبود و به خاطر رفت و آمد احزاب نيامد.
معاون ارتباطات و اطلاع رساني دفتر رييس جمهوري از دولت احمدي نژاد به يک پوست اندازي در تاريخ انقلاب اسلامي ياد کرد و گفت: در 26 سال قبل از آن يک بار جريان موسوم به راست و بار ديگر جريان موسوم به چپ در انتخابات پيروز مي‌شد زمام امور را به دست مي‌گرفت، تعدادي عوض مي‌شدند، ميانه‌ها مي‌ماندند و باز بر همان مدار مي‌چرخيد اما دولت احمدي نژاد گفتمان امام و انقلاب را احيا کرد.
وي در تبيين اين ويژگي دولت گفت: در اين گفتمان پس از سالها که حکومت دست نظام شاهنشاهي بود عده‌يي جوان و مدير جوان وارد عرصه شدند و سيستم با نگاه و نگرش جديد کار را آغاز کرد، خدمت رساني در 4 سال گذشته به همان شيوه بازگشت و نو شد.
وي اظهار داشت: در 25 سال گذشته بر اثر مرور زمان آرمان ها و معيارها و گفتمان امام به دست فراموشي سپرده مي شد و اسير بروکراسي اداري و تسلسل شده بوديم.
به گفته محمدزاده دولت احمدي نژاد بنا نداشت مانند دولت هاي قبل کار و از مديراني که قبلا استفاده شده بودند، استفاده کند، بلکه مي خواست خون تازه اي به رگ هاي انقلاب تزريق کند و مديريت ها به دست جوان هايي باشد که آينده انقلاب و کشور را تضمين کنند.
وي با بيان اين که مديريت کشور دچار فرسودگي و پيري شده بود، گفت: البته معتقد نيستم مديران با تجربه را کنار بزنيم و از آنها استفاده نکنيم اما آيا در کنار مديران گذشته نبايد يکسري جوان و انرژي خون تازه دميده شود تا انقلاب بارور و محفوظ باشد.
به قول احمدي نژاد وقتي قرار باشد فردي 25 سال وزير باشد براي اين که نوبت ديگران شود بايد 500 تا 600 سال عمر کند تا وارد عرصه مديريت شود.
وي احمدي نژاد را از جهت ورود نيروي جديد و تازه نفس به مديريت کشور يک پديده براي انقلاب خواند و گفت: در گذشته روش هاي سنتي، مناسبات فاميلي و خانوادگي و حزبي و اشرافي گري که مولفه هاي انقلاب نبود تثبيت شده بود.

**برخي خوششان نيامد

وي اظهار داشت: طبيعي است چون منافع آنان به خطر مي افتاد و از گردونه خارج مي شدند اقوام و آشنايان دوستان و مرکزيت آنها و شيوه هايي که منافع آنها را تامين مي کرد به خطر مي افتاد.
محمدزاده از موضوع ديگري هم پرده برداشت و گفت: برخي گفتند، اگر ما باشيم اشکالي ندارد به روش خودتان ادامه دهيد.
در آغاز دولت دهم اولين سايت و پايگاه اطلاع رساني که گمانه زني براي انتخاب وزرا را آغاز کرد پيشنهاد داد مشايي معاون اول رييس جمهور و افراد ديگري وزير علوم، وزير کار و... شوند.
وي افزود: از گروه و دسته خود افرادي را وارد گمانه ها کردند چند روز بعد که احمدي نژاد به اين گمانه زني ها و معامله گري ها تن نداد و بعد بحث انتخاب مشايي مطرح شد همان سايت و پايگاه اطلاع رساني چون اسامي موردنظرش در فهرست نيست اولين منتعد و حمله کننده به انتخاب معاون اول رييس جمهور مي شود يعني اگر ما باشيم مشايي هم مي تواند معاون اول باشد اما اکنون که نيستيم پس او هم نباشد.
وي با اذعان به زد و بندهاي سياسي تصريح کرد: احمدي نژاد اين زد و بندها را به هم زد، به کسي سهم نداد و گفت، سهم مال مردم است اگر سهمي وجود دارد مال مردم است نه گروهاي اندکي که با داشتن رسانه، روزنامه، سايت و پايگاه اطلاع رساني خود را قيم مردم مي دانند و هميشه از روحيه قيم مابانه و پدرسالارانه سرگل سهم دولت هاي قبل را مي گرفتند بدون آن که کوچکترين نقشي بيشتر از مردم داشته يا کنار مردم باشند.

**آيا در دولت هاي قبل هم چنين رويه اي بوده است

براي انتخاب وزرا در دولت هاي کمتر بنا بر مشورت بود فرمولي داشتند که مثلا فلان حزب سه وزير فلان گروه دو وزير و فلان دسته چهار وزير را معرفي کند و کار خود را راحت مي کردند.

شيخ اصلاحات، اين بار عليه مراجع

شيخ اصلاحات، اين بار عليه مراجع

آقاي شيخ مهدي كروبي از آن دسته آدمهاست كه وقتي عصباني مي‌شود، خيلي خوب خودش را لو مي‌دهد. چند ماهي بود كه شيخ اصلاحات و دار و دسته‌اش ادعا مي‌كردند مراجع عظام تقليد با آنها هستند و از آنها حمايت مي‌كنند. كروبي و موسوي در ماه‌هاي گذشته نامه‌هايي را هم به مراجع و علما نوشته بودند و از آنها تقاضاي كمك كرده بودند، اما در نهايت نه تنها هيچ مرجع تقليدي از شيخ اصلاحات و موسوي حمايت نكرد، بلكه آنها به صراحت در برابر ادعاهاي متعدد كروبي ايستادند و عليه او موضع گرفتند.

البته كروبي هميشه ثابت كرده است كه براي رسيدن به قدرت حاضر است از همه اعتقادات خود بگذرد و حتي به همه آرمان‌هاي امام و انقلاب پشت بكند. وي پس از چند ماه ادعاي دوستي و حمايت از مراجع تقليد، بالاخره روي اصلي خودش را نشان داد و با عصبانيت به مواضع اخير مراجع از جمله آيت الله نوري همداني واكنش نشان داده و نامه سرگشاده‌اي را به ايشان نوشته است.

كروبي در اين نامه بدون اشاره به چهار سال دشمني خود با دولت و سخنراني‌ها و مخالفت‌هاي متعدد خود در دوران تبليغات انتخاباتي، همه تقصيرها را گردن احمدي‌نژاد انداخته و ادعا كرده كه در انتخابات اخير از طرف احمدي‌نژاد به او تهمت و افترا زده شده و او اصلا هيچ كار خلافي مرتكب نشده و اصلا جايي عليه دولت صحبت نكرده و 4 سال تمام در روزنامه و شبنامه‌اش ادعا نكرده كه در انتخابات قبلي تقلب شده بود!

وي همچنين تنها دليل خدشه‌ي در انتخابات را اين دانسته كه مجريان انتخابات حامي دولت بودند! البته كروبي  در اين نامه يادش رفت كه اشاره‌اي هم به انتخابات دوره نهم بكند و بگويد چرا در آن انتخابات، با آنكه مجريان انتخابات همگي از حاميان خود او و اصلاحات بودند، او باز هم نتيجه انتخابات را قبول نداشت؟!

كروبي سپس به آيت الله نوري همداني اعتراض مي‌كند و مي‌نويسد:«آيا در شرع مقدس محمدی (ص)، در فقه امام صادق (ع) و در فتوای شخص شما می‌توان صرفا ً با استماع يک طرف دعوی اينچنين قاطعانه حکم صادر کرد؟» اين سوالي است كه قبلا خود ما از آقاي كروبي پرسيده بوديم كه چطور ممكن است شما بر اساس شنيده‌ها و ادعاها، تهمت‌هايي را به نظام بزنيد؟ كه ايشان هم زحمت كشيدند و در اين نامه جواب سوالات ما را دادند و مشخص كردند كه ادعاهاي قبلي وي ارزش چنداني ندارد، چون خود او هم يك طرف دعوي است و نمي‌تواند صرفا بر اساس شنيده‌ها و گفته‌ها قاطعانه حكم صادر كند!

البته كروبي در حالي به ديگران توصيه مي‌كند كه يك طرفه به قاضي نروند و حكم ندهند، كه خود او و ميرحسين موسوي تاكنون بارها يك طرفه به قاضي رفته‌اند. مثلا آنها بر اساس همين اطلاعات يك سويه، براي شهداي خيالي خود مراسم ترحيم گرفتند و حتي در مراسم ترحيم آن شهدا هم شركت كردند كه بعدا آن شهداي خيالي زنده شدند و آقاي كروبي و موسوي را سنگ روي يخ كردند!

كروبي در پايان اين نامه باز هم مثل هميشه به جاي اثبات ادعاهاي امروز خود، سوابق قبلي خودش را يادآوري مي‌كند و مي‌نويسد: من معتمد و نماينده امام بودم، موسوي هم معتمد و  نخست وزير امام بود و …

منطق يعني اين. من مانده‌ام پس اصلاح‌طلبان چرا اين همه ادعاي روشنفكري و آزادانديشي و عقل‌گرايي دارند؟ و چرا به جاي اثبات امروز خود، تا اين اندازه از امام و سوابق ديروز خود مايه مي‌گذارند؟‌ اين با كدام منطق و استدلال علمي و عقلي قابل اثبات است كه چون من 20 سال پيش نماينده امام بودم و موسوي هم نخست وزير امام بود، پس حق با ماست و امروز هر كاري دلمان بخواهد مي‌توانيم انجام بدهيم و كسي هم حق ندارد به ما بگويد بالاي چشمتان ابروست.

دقيقا به خاطر همين طرز فكر است كه خدا را شكر مي‌كنم چنين آدم‌هايي براي هميشه از صحنه قدرت كشور كنار گذاشته شده‌اند و خوشحالم كه مردم ما به آن اندازه از بصيرت رسيده‌اند كه ديگر فرصت را به آنها نمي‌دهند. هرچند هميشه با خودم فكر مي‌كنم كه مردم ايران چه گناهي كرده بودند كه در دوره‌اي رييس مجلس آنها بايد آدمي مثل كروبي باشد؟!

به هر حال آن روزها گذشته و ديگر محال است مغزهاي متفكر و نخبه‌اي چون شيخ اصلاحات به رياست مجلس و يا رياست جمهوري ايران برسند و يكي از صندلي‌هاي قدرت اين مملكت را اشغال كنند. اما وي هنوز هم از مردم ايران طلبكار است و سوابق خودش را مثل چماق بر سر ما مي‌كوبد. شيخ اصلاحات هر كجا كم مي‌آورد فورا ياد امام مي‌افتد و سوابق 20 سال قبل خود را براي توجيه رفتار امروز خود به خاطر مي‌آورد. او حتي براي توجيه پول گرفتن از شهرام جزايري هم به امام متوسل مي‌شود!

آقاي كروبي عزيز! فكر نمي كنم كسي به اندازه شما و دوستانتان امام خميني را فداي بازي‌هاي سياسي خود كرده باشد. شما هر كجا لازم باشد، تمام آرمان‌هاي امام را زير سوال مي‌بريد و هركجا هم لازم باشد، عكس امام را به ديوار خانه‌تان مي‌كوبيد و ادعا مي‌كنيد كه تنها دوستان واقعي امام شما هستيد. اشكالي ندارد. ما قبول مي‌كنيم كه شما روزي روزگاري نماينده امام بوديد، در اين مساله حرفي نيست، اما مي‌شود از شما خواهش بكنيم لااقل يك مدرك و يك نامه و يك سخنراني از امام راحل به ما نشان بدهيد كه شما را نماينده‌ي تام‌الاختيار و مادام‌العمر خود قرار داده باشد و زير آن نوشته باشد كه اي مردم ايران، تا صد سال آينده آقاي كروبي هر كاري كرد من آنرا تاييد مي‌كنم و شما هم حرف او را گوش كنيد؟!

و يا شما جناب آقاي موسوي، نخست وزير و يار و ياور هميشگي امام، شما هم لطف كنيد يك مدرك از امام خميني براي ما بياوريد كه نامه نوشتن شما را به آقاي منتظري توجيه كرده باشد! آن وقت ما هم خفه مي‌شويم و با جان و دل، اختيارات و امتيازات ويژه‌ و حق وتوي شما دو نفر را به رسميت مي‌شناسيم!

حکایت آن آیت الله …؟

بسم الله الرحمن الرحیم

حکایت آن آیت الله …؟

حمد و سپاس خدای مهربانی که اقرب من حبل الورید است و علیم بذات الصدور.

برای نوشتن این غمنامه مدتی با خود کلنجار رفتم تا بالاخره بعد از طلب خیر از حضرت دوست قصد ادای تکلیف نمودم.
قبل از هر چیز باید عرض کنم حوادث قبل از انتخابات با همه مرارت هایش هر بدی که داشت. اما یک حسن بزرگ هم داشت که یقینا از الطاف خفیه الهی بود و آن اینکه جوهره وجودی و باطن کسان بسیاری را آشکار و هویدا ساخت .
وعسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم

اما بعد…

در روزگاری نه چندان دور شهر ما شیراز مهد علماء پرهیزگار و دانشمندی بود که به حق معلم اخلاق و مهذب نفوس نامیده شدند. صاحب نفسانی که کلام حق و الهی شان جز برای رضای خدا نبود و البته عمیقا هم به دل و جان مردم می نشست . یکی از این بزرگان عالم عارف خدا ترس حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب بود که امام راحل عزیزمان با نگاه ژرف بین و زر شناس خود ایشان را به نمایندگی خود در استان فارس و امامت جمعه منصوب کرده بودند .
هنوز صدای گرم این شهید بزرگوار در گوش جان مردم شیراز زنده است . وچه خالصانه و بی ریا مردم را دعوت به اخلاق می نمود …
اما گویا خدای حکیم وی را برای خود برگزیده بود و چنین بود که در ظهر جمعه ای خونین در حال عزیمت به نماز جمعه مورد سو قصد گروهک منافقین قرار گرفت و روح پاکش به سوی معبود شتافت.


در آن جمعه سیاه نمازگزاران درد یتیمی را با همه وجود خود احساس کردند و در حالیکه بر سر و سینه خود می زدند نا باورانه به جایگاه خالی ایشان چشم دوخته بودند . برخی از نزدیکان این شهید بزرگوار برای آرام کردن مردم پشت تریبون رفته و آنان را دعوت به آرامش نمودند. آن روز به هرشکلی که بود مردم داغدار با چشمی خونبار و دلی شکسته نماز جمعه را اقامه کردند و بعد از آن بی صبرانه چشم انتظار نماینده حضرت امام و امام جمعه ای بودند که از جانب ایشان تعیین و منصوب شود در این اثنا با هدایت و رهبری بعضی افراد و البته تحریک عواطف و احساسات طومار ها و امضا هایی از مردم جمع و خدمت امام ارسال شد مبنی بر اینکه مردم شیراز خواستار انتصاب فلان شخص به امامت جمعه شهر خود هستند اما حضرت امام باز هم با تیزبینی بی بدیل خویش این توصیه ها و تقاضا های به ظاهر مردمی را کنار زده و آیت الله محی الدین حائری شیرازی را که آن زمان در شیراز هم اقات نداشت به نمایندگی خود در استان فارس و امامت جمعه شیراز منصوب نمودند.


روزها و هفته ها به ارامی می گذشت و مردم شیراز درد فراق خویش را با حضور آیه الله حائری شیرازی تسکین داده و التیام می بخشیدند که بتدریج زمزمه های مخالفت با امام جمعه جدید از سوی یکی از آقایان که شاید گمان می کرد امامت جمعه شیراز حق مسلم او بوده به گوش میرسید . وی که در آن زمان نماینده آقای منتظری در شیراز بود و صاحب حوزه علمیه. به پشتگرمی شاگردان خویش روز به روز بر دامنه اعتراضات خود می افزود و مسجد و حوزه علمیه متعلق به خود را تبدیل به پایگاهی علیه امام جمعه منصوب امام نمود و با انتشار شب نامه ها و اعلامیه های مختلف هر روز به بهانه ای سعی در تخریب و ترور شخصیت آیت الله حائری داشت . بطور مثال مدتی به ایشان خرده می گرفتند که چرا این آقای امام جمعه هر هفته به آقای منتظری دعا نمی کند؟ بعد از مدتی ایراد می گرفتند که چرا ایشان در نماز سوره جمعه را نمیخواند و …


و از آنجا که این ایرادات عجیب و غریب را باروایات خاصی که خود تفسیر می کردند می آمیختند که متاسفانه بر اذهان برخی افراد ساده دل بی تاثیر نبود. از همه مهمتر اینکه این کینه توزی ها و اختلاف افکنی ها در زمانی صورت میگرفت که بارها و بارها امام مردم را دعوت به وحدت کرده و می فرمود:
مسئله اصلی ما جنگ است و آنچه در راس مسائل است مسئله جنگ ایران و عراق است. اما همین اقایان که امروز وقیحانه دم از امام میزنند هر روز بر شدت حملات خود می افزودند و کار را به جایی رساندند که حضرت امام برای آرام کردن این فضای تفرقه و دو دستگی . آیت الله جنتی را به نمایندگی از جانب خود به شیراز فرستادند . اما متاسفانه وی و حامیانش حرمت این نماینده امام را هم نگه نداشتند و زشت ترین جسارت ها را در ظهر جمعه و در مکان مقدس نماز جمعه نسبت به آیت الله جنتی روا داشتند که از بازگو کردن آن شرم دارم.
نماینده اعزامی امام مردم شهر را دعوت به وحدت و آرامش می نمود اما آنها همچنان بر طبل مخالفت و اعتراض می کوبیدند و با فریادها و عربده های خویش مانع ایراد خطبه ها توسط امام جمعه می شدند.شاید گمان می کردند با این فشار ها میتوانند امام را وادار به تجدید نظر در انتخاب خویش نمایند اما زهی خیال باطل که هرگز چنین نشد و امام کوچکترین عنایتی به خواسته نا حق آنها نکرد.
آن روز هم بالاخره گذشت گرچه این خاطره تلخ در حافظه مردم شیراز فراموش نشد. این در گیری ها و کشمکش ها همچنان ادامه یافت و همین باعث شد که شهر شیراز روز به روز از جهت توسعه و عمران و ابادانی عقب و عقب تر بماند.


ایام سپری میشد تا اینکه جریان عزل آقای منتظری توسط حضرت امام پیش آمد همان فقیه ساده لوحی که بیت او مرکز تجمع گروهک های ملحد و ضد انقلاب شده بود و مسائل محرمانه کشور از این طریق به راحتی به خارج از کشور درز میکرد. و امام هرچه تلاش کرد نتوانست چشم ایشان را به روی حقایق باز کند که شرح غم بار این واقعه تلخ تر از زهر در کتاب رنجنامه مرحوم سید احمد خمینی . نزدیک ترین یار امام به تفصیل آمده است
همان واقعه ای که پشت امام را شکست و امت امام هرگز کسی را که اینچنین خون به دل مقتدایشان کرد نخواهند بخشید .
با عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری که یکی از هوشیارانه ترین اقدامات امام بود تا حدودی ورق برگشت چراکه این آقا از مدافعین سرسخت آقای منتظری بود و اساسا یکی از دلایل تکفیر آیت الله حائری توسط وی همین قضیه آقای منتظری بود.

اما اکنون قضیه شکل دیگری پیدا کرده بود. و چه زیبا و بزرگوارانه بود خطبه های نماز جمعه ایت الله حائری بعد از این واقعه که بجای ملامت و انتقاد. خاضعانه دعوت به وحدت نمود و اعلام کرد : گذشته ها هر چه بوده تمام شده و اکنون وقت بازگویی و یادآوری گذشته نیست بلکه وقت همدلی و وحدت است.
اما افسوس…
بعد از این ماجرا تاحدودی اوضاع به ظاهر آرام تر شد نه از آن جهت که وی متنبه شده بود بل از آن روی که سلاح از کف داده و خلع سلاح شده بود …
روزگار همچنان به گردش بود تا اینکه امام عزیزمان به ملکوتیان پیوست و غبار یتیمی بر چهره ها نشست.
بعد از رحلت امام . وی یکی از طرفداران و مبلغین مرجعیت آقای صانعی بود . سالها بدین منوال گذشت تا دوران به اصطلاح اصلاحات که ایشان مورد حمایت جدی آقای خاتمی قرار گرفت و خون تازه ای در تفکر گذشته شان دمیده شد و قوی تر و دلگرم به حمایت های دولت . تحرکات جدیدی را آغاز نمود و با کمال تاسف و تاثر از انجا که ایشان نامی را یدک میکشد که مردم شیراز و حتی استان فارس برای ان نام احترام و قداست خاصی قائلند و نیز به لحاظ اینکه تفکرات و خواسته های شخصی خویش را رنگ و لعاب دینی می زند و حق و باطل را به هم می امیزد بسیاری از ساده دلان را با خود همراه ساخته و توانست با تبلیغات وسیع و بهره گرفتن از نام شهید بزرگوار آیت الله دستغیب در انتخابات مجلس خبرگان رای تعدادی از مردم را بدست اورده و به عنوان نماینده منتخب مردم وارد مجلس خبرگان شود .


اما گویا این موفقیت وی را دچار توهم جدی نمود و کم کم به این نتیجه رساند که دوران نمایندگی این مرجع و ان مرجع سپری شده است این بود که ناگهان مردم شیراز با تابلوهایی در سطح شهر مواجه شدند و ایشان را به عنوان مرجع عالیقدر معرفی میکرد
و خلاصه اینکه ایشان خود را به درجه رفیع مرجعیت تقلید ارتقا بخشید و این سئوال در اذهان بسیاری از مردم همچنان باقی است که این ارتقا چگونه اتفاق افتاد؟
ای کاش همانگونه که بحث عدم استفاده از عناوین علمی جعلی برای دانشگاهیان مطرح است . فکری هم برای این قضیه در سطوح مختلف حوزوی می شد تا اعتماد مردم به این عناوین بیش از این خدشه دار نشود.


اما آنچه بیش از همه اینها مایه حیرت و شگفتی است اینست که این آقای معلم اخلاق و مرجع عالیقدر که دیگران را دعوت به توبه و استغفار میکند کارش به جایی رسیده که سخنانش را صدای امریکا و شبکه های مختلف ماهواره ای در دنیا پخش میکنند و دشمنان دیروز و امروز این ملت برای او کف میزنند و هورا میکشند و باز از این هم عجیب تر اینکه وی بجای تامل بر سخنان سخیف و مواضع خود و جبران ان . نه تنها نادم نیست بلکه دچار نوعی ذوق زدگی شده و مفتخر است .

گویا کلام امام راحل عظیم الشان را به کلی فراموش کرده که میفرمود :هر زمان دشمن از شما راضی و خوشنود بود و برایتان کف زد و هورا کشید ببینید چه غلطی کرده اید که مورد تشویق و حمایت دشمن قرار گرفته اید .
و بالاخرا این بود حکایت آن آیت الله...
و در خاتمه عرض میکنم قصد این حقیر از نوشتن این همه آن بو که در وهله اول از مردم خوب و متدین فارس که خود را مغبون و فریب خورده میدانند اعاده حیثیت کنم و در مرحله بعد از شهید بزرگوار و عزیزمان حضرت آیت الله دستغیب که متاسفانه از نام او نیز سواستفاده های بسیار شد گرچه امروز همگان دانسته اند که ساحت پاک او از این رفتار های حقیرانه مبراست.

الهم اجعل عواقب امورنا خیرا
الهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

این روزا دادن سیاستو به دست حاجیا


شاعر خوب و دوست داشتنی جناب آقای مودب شعری در وصف حال و هوای احتمالی  اخراجی های ۳ سروده  و به خدمت جناب آقای قزوه فرستاد .ایشان بعد از خواندن شعر آقای مودب جوابی و یا به تعبیری تعریضی بر این شعر داشتند که هر دو اثر  جای تامل و تعمق دارند...

 

 

می دونم سوار بختن تا همیشه حاجیا

ترکشون نشسته با ناز و ادا شاباجیا

می دونم هر جا که میرن، صدر مجلس می شینن

هر جا مجلسی باشه، شروع میشه وراجیا

ناجیا رو اونا که غرقه شدن، نجات دادن

حالا جای منجیا رو خالی دیدن ناجیا

توی ولخرجی و لارجی به کسی باج نمی دن

خرجشون همیشه از کیسه ماس،خراجیا

کلاتو بپا که شاه و گدا تکراری نشه

با کلاه یا بی کلاه، همیشه هستن تاجیا!

اونا نازشون خریدار داره اما دل ما

همه جا چوب می خوره تو همه حراجیا



ما رو مثل بچه های آدم آواره می خوان

از بهشتی که خدا خواسته برا اخراجیا

 

 

اما جواب آقای قزوه :

این روزا دادن سیاستو به دست حاجیا

غرق دنیان یه جورایی همه‌ی این ناجیا

دیدی شاه عربتسان همیشه تو امریکاست

من می گم آمریکاشم وصله به این حاجی ماجیا

نود سیاسی رو هم همینا می‌گردونن

خاطر خوشی ندارم من از این حلاجیا

بذار داوراشونم هر چی می‌خوان بگن بگن

پنبه کو که من گوشم پره از این ورّاجیا

حرمت ریش و سبیل لوطیا کشکه و دوغ

واسه ما خط و نشون می‌کشن این آغباجیا

من که از اولشم گفتم دعوا بازیه

کُرکُری خوندن پرسپولیسیاست با تاجیا

منبع: وبلاگ مسعود ده نمكي

روزي كه پروانه‌هاي محمد نوري زاد مردند!

مطلب ديروز محمد نوري‌زاد را ‌درباره گفت و گوهاي صورت گرفته در انجمن قلم خواندم. در اين مطلب وي بخش‌هايي از حرف‌هاي رد و بدل شده بين خود و افراد حاضر در آن جلسه را نوشته البته به روايت خودش.

من با عوض شدن نظرات نوري‌زاد مشكلي ندارم. يعني اصلا برايم مساله عجيبي نيست. همه آدم‌ها مي‌توانند عقايد سابق خودشان را  كنار بگذارند. من نمي‌گويم كه نوري زاد امروز آدم بدي است و اي كاش باز هم نوري زاد سابق شود. چرا كه خود من هم ممكن است روز ديگري يك جور ديگر فكر بكنم. من مثل بعضي آدم‌ها نيستم كه تا ديروز به نوري زاد فحش مي‌دادند و تيتر مي‌زدند «توهين و جسارت نويسنده سابق كيهان به مراجع» اما امروز عاشق سينه چاك نوري‌زاد شده‌اند!

من مي‌گويم به جاي سياه و سفيد ديدن آدم‌ها، آن‌ها را با توجه به شرايط زماني و مكاني كه در آن قرار دارند، بسنجيم. هر كس را به اندازه‌ي خودش قبول داشته باشيم، يك نفر را آنقدر بالا نبريم كه فردا از افتادنش انگشت به دهان بمانيم! آقاي نوري زاد هم مثل همه آدم‌ها. مثل همه شخصيت‌هايي كه در طول سالهاي بعد از انقلاب به يك چيزي اعتقاد داشتند، اما امروز مي‌گويند «ديگر اعتقاد نداريم يا لااقل مثل گذشته اعتقاد نداريم»

اما يك مساله ديگر هم اينجا وجود دارد آنهم اينكه چرا بعضي‌ها تا اين اندازه منافق تشريف دارند؟ منظورم دقيقا آنهايي است كه سال گذشته در ماجراي نامه نوشتن نوري زاد به مراجع، چنان غيرتي شده بودند كه تيتر اول سايت و روزنامه‌شان اين بود «توهين بي‌سابقه نويسنده سابق كيهان و كارگردان حامي احمدي‌نژاد به مراجع!» اين تيتر يعني چه؟ يعني اينكه آن آدمها نه به خاطر حمايت از مراجع كه به خاطر دشمني‌شان با احمدي‌نژاد غيرتي شده بودند. جالب اينجاست كه همان آدم‌ها امروز خودشان سينه چاك نوري زاد شده‌اند!

يادم مي‌آيد همان زماني كه نوري زاد مطالبي را عليه آيت الله مكارم شيرازي و برخي ديگر از مراجع تقليد نوشته بود، و به آنها توصيه كرده بود كه وجوهاتشان را در اختيار دفتر رهبري قرار بدهند، يكي از دوستانم مي‌گفت فلاني باور كن اين اظهار نظرهاي نوري‌زاد اصلا به خاطر حمايت از شخص رهبري نيست و او تا مدتي ديگر عليه خود رهبري هم موضع مي‌گيرد!

بگذريم.  نوري زاد در نوشته‌ي ديروز خود از صدا و سيما هم انتقاد كرده و نوشته است:«من رسما می‌گویم: صداوسیمای ما شاید اولین صداوسیمای پرسانسور جهان باشد. این درکجای دین ما قرار می‌گیرد؟ صداوسیمایی که روز روشن دروغ می‌گوید. چرا اعتراض نمی‌کنيد؟»

اگر خاطرتان باشد در سالهاي اصلاحات نوري‌زاد سريالي ساخته بود به نام «پروانه‌ها نمي‌نويسند» يادتان هست؟ اين سريال مثل بقيه سريال‌هاي نوري زاد حوادث و آدم‌هاي امروز مملكت را با حوادث و آدم‌هاي صدر اسلام مقايسه مي‌كرد. يكي را با طلحه مقايسه مي‌كرد، ديگري را با زبير، ديگري را با شمر، ديگري را با عمر سعد، ديگري را با يزيد، ديگري را خولي و …آيا يادتان هست؟ يادتان هست آدم‌هايي كه به روايت نوري زاد، نقش شمر و عمرسعد و خولي  و طلحه و زبير زمانه را بازي مي‌كردند، شبيه چه كساني بودند؟

همين آقاي نوري زاد كه امروز ديگران را به سوءاستفاده از تاريخ اسلام متهم مي‌كند، خودش در آن سريال تلويزيوني همه شخصيت هاي اصلاح طلب كشور را با شخصيت‌هاي بدنام تاريخ اسلام مقايسه كرده بود و آنقدر در اين مساله پيش رفته بود كه حتي  بازيگرانش را هم بر اساس شباهت ظاهري‌شان به شخصيت‌هاي سياسي دوم خردادي انتخاب كرده و نامشان را هم مشابه آنها گذاشته بود. اما بعد از پخش چند قسمت، سر و صداي دوم خردادي‌ها بلند شد و نوري زاد هم مجبور شد اين توضيح را به سريالش اضافه كند كه هرگونه تشابه اسمي و شباهت ظاهري شخصيت‌هاي فيلم با آدمهاي حقيقي غيرعمدي است!

آقاي نوري زاد عزيز! اين راهي است كه خود شما باعث و باني‌اش بودي. خود شما فيلمش را ساختي. اين همان صدا و سيمايي است كه سريال‌هاي مبتذل و پيش پا افتاده‌ي شما را پخش مي‌كرد. اين فرهنگي است كه شما آن را گسترش دادي. شما هر وقت دلتان خواست يكي را طلحه و زبير نشان دادي و ديگري را امام علي! شما حتي پاي رستم و سهراب  را هم به نهضت عاشورا باز كرده بودي، پس چرا اشتباه خودتان را به حساب ديگران مي‌نويسيد؟

البته شما هم مثل همه آدمهاي ديگري كه امروزشان با ديروز فرق دارد، راحت مي‌توانيد ادعا بكنيد كه گذشته‌ها گذشته و من فريب خورده بودم و الان پشيمانم و توبه مي‌كنم. اما اين همه ماجرا نيست. پس تكليف آن همه جوان و نوجواني كه نوشته‌هاي شما را خواندند و فيلم‌ها و سريال‌هاي شما را ديدند چه مي‌شود؟ تو امروز از فرهنگ و تفكري فرار مي‌كني كه خودت آنرا به ذهن و مغز ديگران تزريق كردي؟ آن وقت نامه مي‌نويسي و ديگران را متهم مي‌كني كه شما خودتان را با امام علي مقايسه نكنيد؟! آقاي نوري‌زاد مرد باش و فقط به اشتباهات خودت اعتراف كن. اشتباهاتي كه خودت مرتكب شدي و خودت آن را بنيان نهادي. چرا آنها را گردن ديگران مي‌اندازي؟

وقتي نوه، عزيزتر از پدربزرگ و پدر مي‌شود؟!

5019_314

ديروز محمدعلي انصاري، رييس موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، در واكنش به اظهارات چند روز قبل محمدجواد لاريجاني درباره سيد حسن خميني  بيانيه‌اي صادر كرد. در ابتداي نامه‌ي ايشان آمده است: جناب آقاي دكتر محمدجواد لاريجاني، لطفا تامل بيشتري بر اهداف حرمت‌شكنان دودمان حضرت امام خميني (س) بنماييد. چند گاهي است ملت ايران موجي از تخريب و شايعه و بعضا اهانت را عليه بيت شريف امام خصوصا حضرت حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيدحسن خميني مشاهده مي‌كند.

سخنان محمدجواد لاريجاني را درباره سيد حسن خميني پيدا كردم و يكي دو بار خواندم. لاريجاني در آن مصاحبه درباره سيد حسن خميني دو سه جمله بيشتر نگفته بود. بخش مورد نظر درباره سيد حسن خميني به نقل از سايت نوروز:

«لاریجانی در پاسخ به سوالی که به هتک حرمت بیت امام اشاره داشت، بر لزوم احترام به امام و خانواده ایشان تاکید کرد و در عین حال گفت: البته باید بیت امام مسوول باشد آقای سید حسن خمینی فرد باهوش و زیرکی است اما حمایت وی از موسوی امری نیست که مخفی بماند وقتی آقاي احمدی‌نژاد برای احترام به حرم امام (ره) رفت، ایشان حضور نداشتند و این درحالی است که اگر ایشان به اصول دمکراتیک اعتقاد داشتند باید به رییس جمهور احترام می‌گذاشتند.

وی تاكيد كرد: برای بیت امام بسیار نامناسب است که از جریانی سیاسی، حمایت کند که می‌خواهد جریان سکولار را پدید آورد و مورد حمایت صهیونیست‌ها و منافقین است اگر بیت امام می‌خواهد حرمت امام را نگه دارد باید از مناقشات دوری کند»

اين تمام آن چيزي است كه آقاي انصاري به آن واكنش نشان داده و رسانه‌ها، روزنامه‌ها و سايتهاي اصلاح طلب هم از آن به عنوان توهين و جسارت بي‌سابقه به سيد حسن خميني و به بيت امام خميني ياد كرده‌اند!

آدم حقيقتا مي‌ماند كه در برابر تناقض بزرگ بعضي مدعيان آزادي بيان چه چيزي بگويد. در برابر آدمهايي كه از يك طرف به زور و اجبار مي‌خواهند خودشان را روشنفكر و آزادي خواه و طرفدار آزادي بيان معرفي بكنند اما از سوي ديگر چماق ديكتاتوري و خفقان را بر سر ديگران مي‌كوبند كه شما حق نداريد حرف بزنيد. آدم‌ها و جريان‌هايي از كه از يك سو اعتقاد دارند هيچ چيز مقدس و غيرقابل نقدي در اين جهان وجود ندارد و از سوي ديگر تحمل شنيدن اظهارنظر ديگران درباره يك شخص را هم ندارند. من حقيقتا نمي‌دانم حرف زدن درباره سيد حسن خميني، چه ايرادي دارد؟ و چرا هيچكس نبايد جرات داشته باشد كه درباره ايشان اظهار نظر بكند؟

آقاي انصاري در ادامه نامه‌ي خود براي اينكه بغض و كينه‌ي بعضي افراد را نسبت به بيت امام تبيين كند، به سخني از امام خميني به فرزندش اشاره مي‌كند ومي‌نويسد:«احمد بعد از من از تو انتقام مي‌گيرند» و بعد ادامه مي‌دهد كه:«آري؛ اين واقعيتي است كه اتفاق افتاده است…»

فكر مي‌كنم موسسه تنظيم و نشر آثار امام و خود آقاي انصاري بهتر از هر كسي مي‌داند كه منظور امام از اين عبارت چه بوده و  چه كساني بعد از امام از حاج احمد خميني انتقام گرفتند؟ چه كساني او را به جعل خط و امضاي امام متهم كردند؟ چه كساني به او انواع و اقسام توهين و جسارت را روا داشتند؟

وقتي رفتار آقاي انصاري را مي‌بينم ياد دوران دانشجويي خودم مي افتم، حدودا 12 سال پيش كه مدت كوتاهي با يكي از طرفداران آقاي منتظري هم اتاق بودم. بين ما معمولا جروبحث و گفتگوهايي پيش مي‌آمد. آن دوست دانشجو جزوات و كتاب‌هايي در دست داشت كه به من هم نشان مي‌داد. جزواتي كه معلوم بود از كجا و از چه طريقي و به چه منظوري تهيه و تدوين شده بودند. در يكي از آن كتابها وابستگان به آقاي منتظري درصدد اثبات اين نكته بودند كه  مرحوم حاج احمد خميني امضاي امام را جعل و آن نامه معروف ششم فروردين را خطاب به منتظري نوشته است!

اين كمترين جفاي دارودسته اقاي منتظري به مرحوم حاج سيد احمد خميني بود، بگذريم كه در آن كتاب‌ها و خاطرات و جزوات چه توهين‌ها و چه اهانت‌هايي كه به فرزند امام راحل نمي‌شد.

امروز كه رفتار منافقانه برخي مدعيان خط امام را مي‌بينم، به يكرنگي و رفتار صادقانه آن رفيق دوران دانشجويي خودم ايمان مي‌آورم كه لااقل ادعايي جز آن نداشت و خيلي صاف و پوست كنده از عقيده‌اش دفاع مي‌كرد. هم از امام ايراد مي‌گرفت كه چرا منتظري را بركنار كرده و هم به حاج احمد خميني بدوبيراه مي‌گفت كه چرا خط و امضاي امام را جعل كرده است؟!‌ (چرا كه در كتاب‌ها و خاطرات آقاي منتظري و دوستان ايشان به او القا شده بود كه تمام بلاهايي كه بر سر منتظري آمده زير سر حاج احمد خميني بوده است!)

او لااقل بين امام خميني و آقاي منتظري يكي را انتخاب كرده بود و ادعايي جز دفاع از منتظري نداشت، اما امروز آدمهايي وجود دارند كه از يك سو ادعا مي‌كنند پيرو و مريد امام و خط امام هستند و از اين هم بالاتر ادعا مي‌كنند كه تنها پيروان واقعي امام آنها هستند؛ و از سوي ديگر با دشمنان و مخالفان امام روابط نزديك دارند و به بهانه‌هاي مختلف براي آنها نامه مي‌نويسند و درخواست كمك مي‌كنند!

آقاي انصاري عزيز! نامه شما آنقدر تناقض در خود دارد كه نيازي به توضيح بيشتر نيست. مخصوصا پايان نامه كه نوشته‌ايد:«جناب آقاي لاريجاني هر كس در اين وانفساي معرفت و صداقت به گونه‌اي دين خويش را به امام ادا كرده است.»

بله حق با شماست. يكي از همين افرادي كه دين خود را به خوبي به امام ادا كرده، جناب آقاي ميرحسين موسوي است كه تا همين چند ماه پيش ادعا مي‌كرد نخست وزير امام و پيرو خط امام است. ادعا مي‌كرد كه مي‌خواهد مملكت را به دوران امام بازگرداند، اما نمي‌دانم چرا اخيرا دست به دامن  آقاي منتظري شده است؟! البته از شما خواهش مي‌كنم كه رگ غيرتتان بيرون نزند و اصلا نگران خط امام و بيت امام نباشيد. خودم بهتر از هركسي مي‌دانم كه در فرهنگ و سنت ما ايرانيان، نوه‌ هميشه عزيزتر از پدر بوده، البته نوه‌ي عزيزتر از پدربزرگ‌ را نمي‌دانم!

در پايان بد نيست يك بار ديگر پاسخ حاج احمد خميني را به عمويش آيت الله پسنديده درباره نهضت آزادي بخوانيم و گلايه‌هايش را بشنويم و ببينيم كه حقيقتا چه كساني به دنبال حرمت شكني از دودمان امام خميني بودند و هستند؟ و نيز سري به رنج نامه حاج سيد احمد خميني بزنيم و گلايه‌هايش را از آقاي منتظري بخوانيم و سپس رفتار ميرحسين موسوي و نامه نوشتن او را به منتظري با رفتار حاج سيد احمد خميني مقايسه كنيم و ببينيم كه آيا معيارهاي خط امام بعد از انتخابات اخير دچار تغييري شده است يا نه؟ شايد ملاك و معيار خط امام عوض شده و ما خبر نداريم!

به هر حال اين سوال براي من وجود دارد كه چطور موسسه تنظيم و نشر آثار امام كه به بهانه دفاع از سيد حسن خميني، پاي انتخابات را هم به ميان مي‌كشد، در برابر اين تناقض بزرگ سكوت مي‌كند كه علت حضور دشمنان امام و حاج احمد خميني در جمع حاميان ميرحسين موسوي چه چيزي مي‌تواند باشد؟ و يا علت پناه بردن موسوي به منتظري چيست؟

27512

حاج احمد خميني در «رنج نامه» خود خطاب به اقاي منتظري مي‌نويسد:«‌يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سكوت كردند. وقتي بلند شديد برويد، امام فرمودند: بيشتر حرف‌هاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند. امام تنها همين دو جمله را فرمودند. آيا از خود پرسيده ايد كه چه كرديد كه امام، مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»

جالب اينكه نزديكان آقاي منتظري در سال 78 به دروغ ادعا كرده بودند كه حاج سيد احمد خميني از نوشتن اين رنجنامه پشيمان شده و دستور جمع آوري آنرا صادر كرده بود كه همين موسسه تنظيم و نشر آثار امام در واكنش به آن اعلام كرد:«یادگار امام براساس تکلیف شرعی خود و در راستای تبیین علل برکناری قائم مقام محترم رهبری توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی، رنجنامه را مستند به اسناد و مدارک غیر قابل خدشه منتشر ساخت و تا پایان عمر نیز هیچگاه از موضع و اقدام خویش پشیمان نبود بلکه به همراهیش با امام و عدم تغییر مواضع به خاطر مصلحت اندیشیهای مقطعی، افتخار می‏کرد»

همچنين حاج سيد احمد خميني در وصيت‌نامه‌اش نيز به صراحت تاكيد مي‌كند كه «بين خود و خداي خود رضايت كامل دارم كه تمام تلاشم براي تقويت اسلام و نظام و امام بوده است و از اين جهت در آرامش كامل بسر مي‌برم… من در جهت مصلحت امام، به هيچ فرد و گروهي رحم نكرده‌ام و خيلي‌ها را در اين راستا رنجانده‌ام كه هنوز هم ازاين جهت ناراحت نيستم!»

حاج احمد خميني همچنين در نامه‌اش به آيت الله پسنديده در خصوص نهضت آزادي و ملي‌گراها مي‌‌نويسد:«آنان بعد از انقلاب لحظه ای در کنار امام نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بی خبران بود. تنها یکی از کارهای آنها را برایتان می فرستم، تا خود قضاوت فرمایید. اینان اعلامیه ای را که امام (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشته اند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من نداده اند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانسته اند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آورده اند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر می گفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بی عقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسأله مهمی را به امام نسبت دهم و از آنش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟»

در پايان بخش‌هايي از سخنان و مواضع مرحوم حاج سيد احمد خميني را در دفاع از رهبري مي‌نويسم شايد براي برخي از مدعيان  امروز خط امام  جالب و خواندني باشد:

«امروز بايد در كنار نظاممان پشت سر رهبري قرار بگيريم. رهبر ما شاگرد امام است. رهبر ما از چهره‌هاي شناخته شده انقلاب كه ساليان سال در زندان‌هاي رژيم سفاك پهلوي به سر برده»

«هيچكس حق شكستن حريم رهبري را ندارد. حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند

«ما امروز موظف هستيم پشت سر مقام رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي حركت كنيم. هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند، بدانيد كه نقص از ماست!»

«قاطع‌تر پشت سر رهبري باشيم و نگذاريم رهبرمان احساس تنهايي كنند. همانطور كه نگذاشتيد امام احساس تنهايي كند. اطاعت از خامنه‌اي، اطاعت از امام است. هر كس منكر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كس بگويد كه اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنه‌اي است در خط آمريكاست! من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد كرده‌ام كه كوچكترين قدمي را عليه رهبري و برخلاف رهبري و حتي برخلاف ميل رهبري برندارم و اگر شما مردم هم چنين پيماني را تجديد كنيد، مطمئن باشيد كه ما در تمام زمينه‌ها بر آمريكا پيروز مي شويم»

«به حسن و برادرانش اين توصيه را مي‌نمايم كه هميشه سعي كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آنست و بدانند كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را مي‌خواهند. هرگز گرفتار تحليل‌هاي گوناگون نشوند كه دشمن در كمين است!» (وصيت نامه)

شعر سبز(بسیجیه واقعی همت بود و باکری)

کار سختیه اگه بخوای همیشه بخندی. گاهی اوقات اشک تو چشمات و بغض توی گلوت، رهات نمیکنه. این شعر حاصل یکی از همان اوقات است.

 

داد میزنه این روزا، توی خیابون، فِری

بسیجیه واقعی، همت بود و باکری

***

بسیجیه واقعی،اونه که مرده باشه!

زنده اگر بمونه، باید تو خونه باشه!

 

در عکس فوق، تصویر جانبازی را میبینید که توسط سبزی جماعت کتک خورده است. خوب تقصیر خودش است! میخواست شهید شود تا بسیجی واقعی به حسای آید. این بندگان خدا هم میخواستند شهیدش کنند تا ازش یک بسیجی واقعی بسازند. پس نیت سبزیا خیر بوده. 

 

به یاد من نمونده، خاطره ی زیادی

ز همت و باکری، به غیره کلیاتی

 

تصویر شهید بزرگوار، حاج همت، قبل و بعد از شهادت. تصویر دلخراشی اس. عذر میخوام اما باید این عکس ها را دید و همزمان با تصویر خانوم های طرفدار موسوی که سبزی نشانند مقایسه کرد. من که بعد از دیدن این عکس ها از بابت بی حرمتی به خون شهدا اشک در چشمانم حلقه زد و به سبب نادانی سبزی ها خنده ام گرفت. خوشا به سعادتت سردار .

 

 

ورودی مسجد لولاگر تهران که در روز ۳۰ خرداد  سال ۱۳۸۸ در سالروز شورش مناقین کوردل (دار و دسته ی رجوی آدمکش) و بنی صدر در آتش آتش کینه آن کوردلان سوخت.

 

قابل توجه جماعت باغیرت، کحای دنیا کسی که مدعی مسلمانی باشد، چنین کاری میکند که مشتی اوباش در مسجد لولاگر کردند؟

 

یاد ندارم که همت، مسجد سوزونده باشه

نماز جمعه ها شو، اونجوری خونده باشه

 

تصویری از حماسه نماز جمعه مختلط توسط حامیان واقعی شهید همت!!!

 

میشه مگر باکری هیئت ندیده باشه

به شهر و خونه هامون آتیش کشیده باشه

***

یقین دارم باکری، بچه مسلمون بوده

پرچم ایران ما، براش مثه جون بوده

***

نه مثل سبزیه آش! بیاد میون میدون

تا که بهش بخندن کوچیک و پیر و جوون

***

برای دفع دشمن، باکری داده خونش

نه در ره بی بی سی، حذر کنه ز جونش

 

 

 

غصه نخور بسیجی، اینم یه جور جهاده

موندنه تو راه حق، نه آسونه نه ساده

***

یادم میاد یه روزی، به وقت انتخابات

قِر میومد یه بانو، با کلی افتضاحات

***

رو پرچمه تو دستش، اسم پیامبر هم بود

چیکار میکرد اون اگر،برادر همتم بود؟

 

 

غربتمون رو امروز، باکری ها میدونن

که سبزیا میرقصن تو شهرمون، میخونن

***

همون جماعتی که، شکسته پشت همت

داد میزنه: حمایت، بسیجیه باغیرت!

***

بسیجیه باغیرت،جون کف دستش گذاشت

مثل داداش کبیری، ما همه رو جاگذاشت

 

بسیجی شهید غلام کبیری که در شامگاه ۲۵خرداد۱۳۸۸ توسط یک پراید مشکی در سعادت آباد زیر گرفته شد و چند ساعت بعد به دلیل خونریزی شدید داخلی در سن ۱۸ سالگی شهید شد. او نیز یک بسیجیه واقعی بود. شاید بعضی ها آن زمان کور بودند.

از پراید مشکی متنفرم. از منفاق بیزارم. از این همه ریای سبز  . . . . 

 

وقتی گلی و پری، با هم میرن خیابون

حرمت خون همت، فنا میشه چه آسون

 

این هم گلی و پری!!! وارثان بر حق  خون شهید همت و  برادران باکری!

 

غصه نخور بسیجی، اینم یه جور جهاده

موندنه تو راه حق، نه آسونه نه ساده

***

تا حامیه بعضیا، اون رجویه نازه

خیال نکن باکری، با سبزیا میسازه

***

منافقا همیشه، ریگ توی کفششونه

بسیجیه باغیرت، دشمن جونشونه

***

میترسن اینکه امروز، بسیجیا بیدارن

تا ترسشون بریزه، شرط و شروط میذارن

***

خیلی باحالن ولی، خیالشون چه خامه

زندگیه بسیجی، خودش یه جور پیامه

***

حب ولایت اما، تو قلبمون میمونه

چشم حسود کور بشه، که قلبامون جوونه

***

یه وقت باید بجنگی، تو جبهه ها تو میدون

یه وقتی هم که جبهه، میشه همین خیابون

 

صحنه کشتار مردم معترض توسط بسیجی ها

صحنه کشتار فجیع و خونین  مردم معترض توسط بسیجی های غیرواقعی!!! جنازه های مردم بیگناه را می بینید؟ نمی بینید؟ هر کی کمتر از ۱۰۰ تا جنازه تواین عکس ببینه الهی نوک دماغش شقاقولوس بزنه!!! (حالا خوبه ماادب داریم و از اون حرفا که صانعی پشت سر احمدی نژاد گفت نمیگیم!)نحوه ی قتل عام اراذل و اوباش(ببخشید مردم بیگناه!!!) به این نحو بود که اونا با سپرهای خودشون مانع اصابت سنگ های پرتاب شده توسط سبزی ها، به سر و صورت خود می شدند و با این کارشان خون به دل هواداران شهیدان همت و باکری میکردند!

 

غصه نخور بسیجی، اینم یه جور جهاده

موندنه تو راه حق، نه آسونه نه ساده


شعر از علی میرزائی مهر ماه 1388

سبز سبزم، ريشه ندارم! عكس‌هايي از جلبك‌هاي سبز


تحمل صداي مخالف، آزادي بيان، جامعه چند صدايي، ايران براي همه ايرانيان، زنده باد مخالف من، زنده باد آزادي، مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر استبداد، مرگ بر جامعه تك صدايي، مرگ بر چيز…

به نظر شما من چند تا از اين شعارهاي قشنگ را بايد بنويسم تا ثابت كنم كه من هم مثل سبزها طرفدار آزادي هستم؟! ده تا؟ صدتا؟ هزارتا؟ باور كنيد اصلا كار سختي نيست. شما هم مي‌توانيد امتحان كنيد تا ثابت كنيد طرفدار آزادي هستيد. همين الان يك قلم و كاغذ برداريد و هرچقدر دوست داريد شعار بنويسيد. ديديد چقدر راحت بود؟ آهان، پس الان شما طرفدار آزادي هستيد. به همين سادگي…

وضعيت بعضي از اين دوستان سبز ما دقيقا مشابه همين رفتار بالاست. يعني انشا نوشتنشان خيلي خوب است، اما وقتي همين انشا را يك نفر ديگر بنويسد، نمره‌اش مي شود صفر!

مدتهاست كه به بهانه‌هاي مختلف پاي توهين و اهانت و مسخره كردن ديگران را در وبلاگ و سايت و شبنامه و روزنامه‌هاي‌شان باز كرده‌اند و به زمين و زمان توهين مي‌كنند، آنوقت تحمل خواندن يك مطلب انتقادي و يا طنز  را ندارند. واي به حال اين آزادي كه سبزها دنبالش هستند! كافيست سري به  سايتهاي مختلف سبزها بزنيد و خودتان ببينيد كه شعار«ادب مرد بهتر از دولت» آقايان به كجا رسيده است؟

جالب اينجاست كه سبزهاي متوهم كه از خواندن مطلب من عصباني شده‌اند، هيچ اشاره‌اي هم به دروغ مضحك خودشان در مورد جشن تولدي كه قرار بود براي موسوي بگيرند نمي‌كنند. انگار نه انگار كه دروغي در كار بوده. لابد اين دروغ هم كار ما بوده تا بي خود و بي‌جهت آبروي ميرحسين موسوي و جلبك‌هاي سبز را ببريم. درست مثل ماجراي سعيده پورآقايي كه براي توجيه حضور موسوي در مراسم ختم كذايي سعيده، ادعا مي‌كنند كه اين مراسم كار نيروهاي امنيتي بود و موسوي فريب آنها را خورده بود!

دوستان سبزم! حالا كه از مطلب قبلي من ناراحت شديد، بايد بگويم كه هيچ اشكالي ندارد. من باز هم از عبارت «جلبك سبز» استفاده مي‌كنم. البته براي خودم دلايل زيادي دارم چون اعتقاد دارم كه سبزي كه شما دنبالش هستيد، كيلومترها با مردم ايران فاصله دارد و اگر غير از اين بود و پاي ميليون‌ها ايراني هم‌وطن در ميان بود، هرگز به آنها توهين نمي‌كردم. من عمدا از عبارت جلبك سبز در نوشته‌هايم استفاده مي‌كنم چون اعتقاد دارم كه سبز بودن شما ريشه و پايه‌ي درست و حسابي ندارد.تصاوير پايين چند نمونه از انواع مختلف جلبك‌ سبز را به خوبي نشان مي‌دهد:

ابتدا قرار بود رنگ سبز آقاي موسوي ريشه در فرهنگ اهل بيت داشته باشد، مثل تصوير پايين!

ee46981942566c1bde0a638449839d088d265f8a

اما كم كم به جلبك سبز تبديل شد

riakaran

اكبر گنجي اصلاح طلب سابق، نماينده جلبك‌هاي سبز در آمريكا

CIMG2811

خانم گوگوش و جلبك سبز

1225

يك جلبك سبز خوشتيپ!

CIMG2854

سگ و جلبك سبز!

4985_1107715506839_1645376771_238639_4679059_n

تجمع جلبك‌هاي سبز در آلمان42-22669569

جلبك‌هاي سبز در جشنواره ونيز

capt.ven14009091523.italy_venice_film_festival_zanan_bedoone_mardan__women_without_men___ven140

اين هم ارتباط جلبك‌هاي سبز با اسرائيل!

8222_151769899296_636849296_2423119_5509813_n

8222_151769909296_636849296_2423121_1585600_nدو عكس بالا مربوط است به آقاي حسين دهباشي در سايت فيس بوك: تجمع جلبك‌هاي سبز در اعتراض به حضور احمدي نژاد در آمريكا

امام خمینی کجاها مدارا نکرد؟


شریعتمداری؛ از مدارا تا خلع از مرجعیت

گروه تاریخ- محمد مهدی تهرانی: نماز جمعه تهران فرصتی بود تا رهبر انقلاب ضمن هشدار نسبت به جریاناتی که در مقابل مردم و رأی مردم قرار گرفته اند، مستنداتی تاریخی را مورد اشاره قرار دهند و از مدارا و برخورد امام راحل با جریانات و گروهک ها و اشخاص سیاسی مختلف سخن به میان آورند؛ سخنانی که به نوعی هشداری تلقی می شد برای بانیان آشوب و ناآرامی ها در کشور. ایشان فرمودند:«از اول انقلاب در بين همين گروه‏هائى كه در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالهاى مبارزات، همه در كنار هم بوديم، اختلافهائى به وجود آمد. امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) با همه‏ى اين اختلافات يك جور برخورد نكرد. همين طور كه در روش اميرالمؤمنين عرض كرديم، روش امام (رضوان اللَّه عليه) هم همين جور بود؛ يعنى اول با مدارا، با نصيحت؛ ليكن آن وقتى كه اقتضاء كرد، برخورد كرد.»

رهبر انقلاب از گروه هایی هم نام بردند. ایشان فرمودند:«يك گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشكلات آنها بود، يك گروه آن كسانى بودند كه عليه لايحه‏ى قصاص آن حركت را انجام دادند، يك گروه حتّى كار را به ترور و درگيرى‏هاى خيابانى كشيدند؛ با هر كدام از اينها امام يك نحوى برخورد كرد.»

ایشان البته از برخوردهای امام با شخصیت هایی که در سطوح بالای حکومت قرار داشتند هم سخن به میان آوردند:«در سطوح بالاى حكومت هم بود؛ نخست‏وزير بود، رئيس جمهور بود، حتّى بعدها در اواخر عمر امام (رضوان اللَّه عليه) در سطوح بالاتر از رئيس جمهور هم بود. امام با كسانى كه احساس كردند نميشود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند.»

و توضیح دادند که:«همه هم سوابق انقلابى داشتند، سوابق مذهبى داشتند، خيلى‏شان هم در سطوح بالا بودند؛ ليكن خوب، اينجور شد ديگر؛ اين انشعابها پيش آمد. بعضى واقعاً با امام درافتادند... بعضى با امام درافتادند و مداراى امام را نديده گرفتند. امام به همين گروهك منافقين كه خواسته بودند بيايند با ايشان ملاقات كنند، پيغام دادند كه اگر شما به حق عمل كنيد، من مى‏آيم سراغ شما؛ اگر دست از اين كارهاى خلاف برداريد، خود من مى‏آيم سراغ شما. يعنى امام تا اين حد با اينها مدارا كردند و حرف زدند. خوب، وقتى احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقتى كه مسئله، مسئله‏ى رسوخ دادن مبانى غلط در كالبد نظام و انقلاب است، اين ديگر مثل سمِ مهلك است. آن وقت امام رعايت نكردند، مدارا نكردند.»

در این مجال به تفصیل تاریخ گروهک ها و شخصیت هایی که در سال های آغازین انقلاب مورد مدارا و برخورد امام قرار گرفتند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. تاریخ گروهک ها و شخصیت هایی که روزگاری شاید جزیی از نهضت به حساب می آمدند و بعضا مورد اعتماد کامل انقلابیون بودند اما کم کم راهشان از انقلاب جدا شد. برخی شرایط و مستندات تاریخی قرابت بالایی با شرایط امروز دارد و از قابلیت تطابق بالایی نیز برخوردار است.

ب) شخصیت ها

1) شریعتمداری، از مدارا تا خلع از مرجعیت

شاید تصور این موضوع برای عده ای سخت می نمود که می تواند یک مرجع به ظاهر معتقد هم علیه انقلاب همدست کودتاچیان شود. اگر چه از همان آغاز، رویکرد سید کاظم شریعتمداری در مواجهه با شاه با رویکرد انقلابیون تفاوتی بنیادی نشان می داد، اما امام با توجه به شرایط کشور و ضرورت حفظ شأن روحانیت و نیز به منظور پرهیز از تشتت، مدارا را در مواجه با او برگزیدند.

ایشان حتی در نامه ای خطاب به سید مرتضی پسندیده، او را از انتقاد نسبت به شریعتمداری برحذر داشتند و نوشتند: «نسبت به آقايان خصوصاً آقاى شريعتمدارى در منزل حضرتعالى حتى يك كلمه انتقاد نشود. لازم است حفظ اين مقامات بشود. هر كسى خواست جسارتى بكند، جلوگيرى فرماييد. اصلاً محضر شما بايد مبرّا باشد از اين نحو امور. خود حضرتعالى حتى گله هم نكنيد، اثرى جز مفسده ندارد.»(33)

در گرماگرم مبارزات انقلابیون شریعتمداری راه دیگری را در پیش گرفته بود. او بهره ای در مبارزات نمی دید و مثل جبهه ملی قائل به کنترل رژیم شاه بود و تلاش برای ساقط کردن آن را خیالاتی موهوم و عزمی بی ثمر می پنداشت. به جهت سیطره همین نوع نگاه بود که او همکاری هایی با ساواک و شاه در پشت پرده ترتیب داد و این در اوج مبارزات و زندان رفتن های انقلابیون بود. شریعتمداری به ملجأ و پناهگاه حجتیه ای ها هم تبدیل شده بود و آنها گاهاً برای توجیه عملکرد خویش که همان مصداق بارز اسلام امریکایی بود، به فتاوای شریعتمداری چنگ می زدند.

شاید اکنون سخن گفتن از شریعتمداری و رویکرد نادرست او آسان باشد، اما اگر در نظر بگیریم بازه زمانی انقلاب را و اینکه در آن شرایط جمع کثیری از مردم خصوصاً در آذربایجان و تبریز مقلد شریعتمداری بودند، آن گاه است که در می یابیم کدام جایگاه منشأ فتنه های عظیم بعدی علیه انقلاب بوده است.

یکی از خطرناک ترین فعالیت هایی که ذیل چتر حمایت شریعتمداری کلید خورد، تاسیس "حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان(34)" در مقابل "حزب جمهوری اسلامی" بود. این حزب مورد تأیید و حمایت شریعتمداری قرار داشت و شریعتمداری حتی عضویت در آن را یک وظیفه اسلامی و ملی می دانست.(35)

شریعتمداری در منش و روش مخالف جدی امام بود؛ این مخالفت ها البته در آغاز ظهور خارجی نداشت و آنچه ظهور می یافت پیام ها و تبریک ها و تعارفات بود. علی محمد بشارتی خاطره ای را در این زمینه نقل می کند: «در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته بود: من بالاخره علیه امام اعلام جنگ می کنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش می داد، این جمله را که گفتم، سر بلند کرد و فرمود: این ها چه می گویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم! پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند.»(36)

با وجود انتقادات پشت پرده ای که علیه امام از ناحیه شریعتمداری وجود داشت، اما در ظاهر پیام هایی صادر می شد که امام نیز به ان پاسخ می گفتند؛ اگر چه از واقعیت ها اطلاع داشتند. امام در پاسخ به تبریک شریعتمداری هنگام بازگشت به ایران نوشتند: «بسمه تعالى. حضرت آيت اللَّه آقاى شريعتمدارى- دامت بركاته. مرقوم شريف در تفقد از اينجانب واصل، و موجب تشكر گرديد. سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. اميد است پس از چند روزى به زيارت حضرات آقايان نايل شوم. والسلام عليكم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوى الخمينى.»(37)

پیام های تبریک این چنین وجود داشت. در واقع شریعتمداری در ظاهر از امام تجلیل می کرد و خود را همراه و همگام امام و انقلابیون نشان می داد اما در باطن و جمع های خصوصی از ضرورت مواجهه با امام و اشتباهات او سخن می گفت و این سرآغاز انحراف بود.

در سال های بعد از انقلاب البته تنش هایی به وجود می آمد. از جمله اعتراض و راهپیمایی هایی بود که در اعتراض به انتشار مقاله صادق خلخالی علیه تأسیس حزب خلق مسلمان ایران و موضع شریعتمداری در روزنامه اطلاعات کلید خورد.(38) بعد از ناآرامی های تبریز و قم بود که امام چندین بار طی سخنرانی ها و پیام هایی، وحدت انقلابیون و پرهیز از ایجاد تفرقه را خواستار شدند.

بعدها با بالا گرفتن این تنش ها و حرف و حدیث ها در خصوص حزب خلق مسلمان بود که امام خواستار اعلام برائت شریعتمداری از آن شدند. محمد تقی فلسفی در این خصوص می گوید: «يك روز صبح امام به وسيله يكى از دوستان پيغام داد كه به فلانى بگوييد اينجا بيايد. خدمت ايشان رسيديم. امام تنها بود. شروع سخن ايشان، گفتگو درباره حزب خلق مسلمان بود. امام فرمودند: ما مى‏دانيم كه اجانب به خصوص امريكا با اين انقلاب خيلى دشمن هستند و با وسایل گوناگون به آن ضربه مى‏زنند. حالا اول كار است كه آمده‏اند و حزب درست كرده‏اند. اين حزب خلق مسلمان على التحقيق ريشه خارجى دارد. اين كلمه "خلق" را داخل عنوان حزب گذارده‏اند -مثل اينكه كلمه "دمكراسى" را مى‏خواستند داخل نام "جمهورى اسلامى ايران" كرده و بگويند: "جمهورى دمكراتيك اسلامى ايران"؛ خلق مسلمان هم يعنى همين، خلق در فارسى همين توده است. اينها مى‏خواهند از همين حالا ميان مسلمانان زمينه جنگ درست كنند و بگويند حزب جمهورى اسلامى و حزب خلق مسلمان. اين قضيه ضربه زدن به انقلاب و پايمال كردن خونهاى مسلمانان است. مى‏خواهند اين انقلاب را بكوبند و اين موفقيت را از بين ببرند و يك چيز ديگر جايش بگذارند كه منافع خودشان را تأمين كند. مشكل اين است كه آقاى شريعتمدارى به نام يك آيت اللَّه وابستگى خودش را به اين‏ حزب اعلام كرده و آن را وابسته به خود معرفى كرده است. يعنى بين اين حزب و بين آقاى شريعتمدارى ارتباط هماهنگى و همرنگى برقرار است. اين كار خيلى خطرناك است. ممكن است تمام زحمت‌ها به هدر برود. اينكه گفتم شما بياييد، براى اين است كه بگويم پيش آقاى شريعتمدارى برويد و به‌طور خصوصى از قول من به ايشان بگوييد اين كار را اجانب كرده‏اند، شما كه اين مطلب را پذيرا شده‏ايد، يا آگاهيد يا ناآگاه. مصلحت شما اين است كه فوراً در جرايد و راديو و تلويزيون اعلام كنيد كه از اين حزب بركنار هستيد و مسائل آن به هيچ وجه به شما ارتباط ندارد، تا حيثيت شما محفوظ باشد.»(39)

آقاى فلسفى می گوید من همان موقع حركت كردم و به منزل آقاى شريعتمدارى رفتم. پيام امام را به ايشان رساندم. اصل پيام اين بود كه آقاى شريعتمدارى بنويسد و امضاء كند كه من به هيچ وجه به اين حزب ارتباط ندارم، و اين حزب نيز به من وابستگى ندارد. وقتى به ايشان پيام را گفتم، موضوع را بسيار عجيب تلقى كرد. گفت:«آقا اين حزب متعلق به مسلمان‌ها است؛ من به اين حزب بستگى دارم. اين را علناً گفته‏ام و همه هم مى‏دانند. اگر بگويم بستگى ندارم، مساوى با از بين رفتن اعتبار و حيثيت من است. آيا من خودم را تحقير كنم و بگويم وابستگى به اين حزب ندارم، و آن را نمى‏شناسم؟ من اين كار را نمى‏كنم.» ايشان اين عبارت منفى را خيلى محكم مى‏گفت. من برگشتم و رفتم خدمت امام و گفتم:«ايشان مى‏گويد حيثيت من در خطر است و اگر انصراف خود را اعلام كنم، بايد از حيثيت خودم چشم بپوشم و بسيارى از دوستانم را كه پايه گذار اين حزب بودند، از دست بدهم. من اين كار را نمى‏كنم». امام اظهار تأسف كردند و گفتند: «اين آقا متوجه قضايا نيست. شما برويد و بگوييد حيثيت شما با وابستگى به اين حزب از بين خواهد رفت. جدا نشدن از اين حزب، مقدمه برباد رفتن حيثيت شماست. اما اگر جدا شديد، حيثيت شما كاملاً محفوظ مى‏ماند و در قم «آقا»يى هستيد. من به اين وسيله با ايشان اتمام حجت مى‏كنم. بگوييد اگر حيثيت شما با اعلام عدم وابستگى به اين حزب ضربه بخورد، ما شما را حفظ مى‏كنيم و جبران خواهيم كرد كه كوچكترين ضررى به حيثيت شما وارد نشود.»(40)

پیام امام به شریعتمداری رسانده می شود و او نیز در آغاز می پذیرد اما جواب نهایی را منوط به مشورت با اطرافیانش می کند:«موافقت مى‏كنم؛ اما يك شرط دارد. من بايد امشب با بعضى از رفقا مشورت كنم. بدون مشورت، قول قطعى نمى‏دهم. امشب براى من شب مشورت باشد. من متن ر ا مى‏نويسم. اگر مشورت، درست درآمد و خصوصياتى علاوه شد؛ آن وقت فردا صبح اينجا بياييد كه‏ تكميل كنيم»

آقای فلسفی می گوید:«فردا صبح كه نزد آقاى شريعتمدارى رفتم ايشان گفت:«رفقاى من موافقت نكردند و گفتند هم در قم و هم در آذربايجان حيثيت افراد بسيارى از بين مى‏رود؛ ضربه بزرگى هم به شما مى‏خورد؛ نبايد اصلاً پيرامون اين مطلب فكر كنيد! بنابراين من آن نوشته را نمى‏نويسم.» به منزل امام برگشتم و مطالب را به ايشان عرض كردم. امام متأثر شد. بعد هم پيشامدها آن شد كه همه مى‏دانند.(41)

در نهایت البته شریعتمداری حدود یک ماه بعد در 15 دی ماه سال 1358 اطلاعیه ای منتشر کرد و ناچاراً تعطیلی تمام دفاتر حزب و فعالیت های آن را اعلام کرد.

شریعتمداری تحت تاثیر اطرافیان خود قرار داشت و اگرچه در آغاز اختلاف ها را علنی نکرد، اما کم کم در عمل راه دیگری را برگزید تا آنجا که با افشا شدن جزئیات کودتای نوژه(42) که در آن بمباران بسیاری از ادارات، بیت امام و... طراحی شده بود، به واسطه اعترافات قطب زاده و سید مهدی مهدوی، انگشت های اتهام به جانب او رفت و در نهایت بود که ناگزیر به اعتراف و ابراز ندامت شد: «از اینکه فکر صحیح در این کار نکرده ام و این ها را راه داده ام و گزارش اینها را شنیده ام و به مقامات، به موقع اطلاع نداده ام، خودم را در پیشگاه خداوند مقصر می دانم و بسیار پشیمانم. اینکه به سید مهدی مهدوی پول فرستادم هر چند به عنوان قرض به ایشان داده شده است و این کار را نوعی تایید عملی از فرد توطئه گر تلقی کرده اند، پشیمانم و استغفار می کنم و استغفر الله ربی و اتوب الیه و از این قصور یا تقصیر به درگاه خداوند متعال استغفار می کنم...»(43)

پس از روشن شدن نقش شریعتمداری در کودتا بود که دیگر مدارای انقلابیون و نظام با او پایان یافت و او از جانب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت خلع شد. در بیانیه جامعه مدرسین آمده بود: «بنا به وظیفه شرعی بر خود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نماییم تا افرادی از مسلمانان که در حالت تردید و دو دلی بودند، تکلیف خود را بدانند و احیاناً با تقلید خود به اسلام و انقلاب ضربه وارد نکرده باشند.»(44)

شریعتمداری نه تنها از طراحی کودتا خبر داشت، بلکه این گونه برنامه ریزی شده بود که او بتواند بعد از کودتا در تلویزیون با مردم صحبت کند. جریان "نقاب"(45) و عوامل کودتا برنامه ریزی عمیقی بر روی او کرده بودند. ایرج درخشنده از ساواکی های جذب شده به کودتا از قول احسان بنی عامری می گفت:«با علما و روحانیونی که طرفدار آیت الله شریعتمداری می باشند، دست به دست هم دادیم تا یک اسلام نوین در سطح مملکت پیاده کنیم.»(46)

در واقع مخالفین انقلاب و در رأس آن امریکا پس از شکست طرح ریزی های مختلف به این نتیجه رسیده بودند که باید با رخنه در بین انقلابیون از عناصر ناآگاه و ساده لوح انقلاب برای مواجهه با آن بهره برد و به این ترتیب بود که سرمایه گذاری بر روی شخصیت هایی نظیر منتظری و شریعتمداری آغاز شد. اعترافات شریعتمداری از طریق صداوسیما پخش شد تا همه بدانند انقلاب با عناصر وابسته و منحرفی که علیه ملت اقدام به طرح ریزی می کنند، تعارف ندارد و مجرم ولو اینکه در جایگاه مرجعیت هم باشد، محاکمه خواهد کرد و حقایق را با مردم در میان خواهد گذاشت.

شریعتمداری مدتی بعد به علت پیشرفتگی سرطان کلیه در فروردین 1365 در یکی از بیمارستان های تهران درگذشت تا تنها از او عبرتی بماند برای آیندگانی که در خط انقلاب قرار می گیرند و کم کم در خفا فتنه انگیزی ها و حمایت از فتنه گران را کلید می زنند.

امام روز بعد از افشای جریانات کودتا طی سخنانی فرمودند:«ما از این امور{کودتا} نمی ترسیم. ما از قشرهای خودمان می ترسیم... شما صنف روحانیت، هم ایدهم الله تعالی، اگر چنانچه کارهایی خدا نخواسته انجام دهید که از چشم ملت بیفتید، حتی در دراز مدت، آن روز است که دیگر فانتوم لازم نیست، خود ملت شما را کنار می زند... من خوفم از این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی که به عهده اوست صحیح انجام دهد.»(47)

ایشان همچنین در نامه ای که به منشور روحانیت مشهور شد با اشاره به این جریانات آوردند: «آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين- عليه السلام- كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‏ها را بيش از اين تلخ نكنم. ولى طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس مآبى و دين فروشى عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده‏اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمى‏دادند، پشتيبان كسانى شدند كه تا براندازى نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز با هماهنگى چپيها و سلطنت طلبان و تجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مى‏توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولى دست برنداشتند و از كودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوايشان‏ ساخت.»(48)

پی‌نوشت‌ها:

33-صحيفه امام، ج‏4، ص: 281
34-حزب خلق مسلمان در اسفند ماه سال 57 توسط آقاى شريعتمدارى تأسيس شد. بسيارى از عناصر سرشناس سلطنت طلب، ليبرال، چپگرا به اين حزب پيوستند و به‌تدريج در مقام معارضه با انقلاب اسلامى برآمدند. پس از فتح لانه جاسوسى در آبان ماه 58 و افشاى اسناد مربوط به وابستگى برخى از سران فعال حزب به سفارت امريكا در تهران، ماهيت وابسته حزب خلق مسلمان بيش از پيش آشكار شد و هواداران متدين از آن روى برتافتند. مدتى بعد با افشاى طرح كودتا و توطئه براندازى نظام جمهورى اسلامى توسط قطب زاده با همكارى آقاى شريعتمدارى در اين طرح، حزب خلق مسلمان منحل گرديد.
35-خاطرات محمدی ری شهری- جلد اول- صفحه 241
36-خاطرات محمدی ری شهری- جلد اول- صفحه 242
37-صحيفه امام، ج‏6، ص: 54 - 15 بهمن 1357
38-مقاله‏اى به قلم آقاى صادق خلخالى عليه تأسيس «حزب خلق مسلمان ايران» و موضع سياسى آقاى كاظم شريعتمدارى در روزنامه اطلاعات 2/2/58 به چاپ رسيد و در پى آن، تظاهرات وسيعى از سوى طرفداران آقاى شريعتمدارى در تبريز و قم صورت گرفت. اين تظاهرات را حزب مزبور ترتيب داده بود.
39-صحيفه امام، ج‏11، ص: 171
40-صحيفه امام، ج‏11، ص: 174
41-خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفى، صفحات 366 تا 370
42-قرار بود با تصرف پایگاه هوایی نوژه در همدان و رسیدن هواپیماها به تهران، بیت حضرت امام(ره)، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست‌وزیری، ستاد مركزی سپاه پاسداران، ستاد مركزی كمیته‌های انقلاب، پادگان ولی عصر(عج)، پادگان امام حسین(ع) و چند نقطه مهم دیگر بمباران شود‌. پس از بمباران‌های هوایی، هواپیماها با شكستن دیوار صوتی به نیروی زمینی علامت می‌دادند كه مرحله دوم كودتا را آغاز كند‌. در این مرحله باید صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشیدیه به تسخیر آشوبگران در می آمد و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامی ایجاد می شد، طبق برنامه اگر نیروی زمینی توفیقی در تسخیر صداوسیما نمی یافت، هواپیماها آنجا را بمباران می‌كردند‌. این همه با افشاگری دو تن از نیروهای ارتش و هوشیاری انقلابیون ناکام ماند و خط انقلاب همچنان طی شد تا سال ها بعد هم افرادی در فکر طرح ریزی نوعی کودتا برآیند و آرام آرام با آموزش ها و فعالیت های در سایه، به اسم دموکراسی زمینه خشونت و ناآرامی ها را برای بازگشت دوباره به قدرت فراهم آورند.
43-خاطرات محمدی ری شهری- جلد اول- صفحه 259
44-خاطرات محمدی ری شهری- جلد اول- صفحه 306
45-سازمان نقاب که نامش مخفف "نجات قیام ایران بزرگ" است، می کوشید تا به خیال خودش ایران از دست رفته را به ایرانیان بازگرداند و از یوق ظلم و ستم و خشونت رهایی بخشد. در واقع جبهه ای متشکل از جریانات مختلف برای کودتا شکل گرفته بود و این جبهه نه در مبانی که در هدف همسو و متحد بود. این تصور که بختیار شخصاً و بدون پایگاه داخلی، طرح ریزی کودتا را در دستور کار قرار داد، تصور درستی نیست. ری شهری رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش می گوید:«خط ارتباطی این شبکه با سازمان سیا، جبهه ملی و دکتر منوچهر شایگان بوده است. جالب این است که این افراد حتی کابینه خود را هم تشکیل داده بودند.» در واقع، برخی جریانات و احزاب داخلی هم به موازات چهره هایی مانند شریعتمداری در شکل گیری کودتا نقش آفرینی می کردند. اینها البته خود را بانی نجات مردم ایران و خیرخواه ملت می دانستند. ناصر رکنی حلقه وصل کودتاچیان می گوید: «اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم... اصلاً مسئله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده، بلکه به نظر من به عکس بوده؛ یعنی نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر اینجانب صلاحیت حکومت کردن ندارند.»(خاطرات محمدی ری شهری)
46-کودتای نوژه- صفحه 171
47-کیهان- شنبه 21/4/1359
48-صحيفه امام، ج‏21، ص: 281

گزارش‌های مرتبط:

امام خميني کجاها مدارا نکرد؟/3- انجمن حجتیه؛ حکایت مقدس نمایان بی شعور/ سازمان مجاهدين مواجهه با خط امام

امام خمینی کجاها مدارا نکرد؟/2- جبهه ملی؛ از مدارا تا ارتداد/ نهضت آزادی؛ از مدارا تا عدم رسمیت

امام خمینی کجاها مدارا نکرد؟/1- شما منافقینی را که توطئه‌اتان بر ضد ملت ثابت شد، سرکوب خواهیم کرد

ته خط میرحسین


به قلم محمدسجاد نصرتی

قلم پرس: چند روز بیشتر از اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی نگذشته بود؛ هم‌سن و سال‌های من خب شناخت چندانی ازش نداشتند؛ این موضوع رو هم خود میرحسین می‌دونست و هم کسایی که گوشه و کنار بهش مشاوره می‌دادند. (یه نفر بیست سال معلوم نبود کجا بوده و چیکار می‌کرده یهو بیاد بگه من می خوام رئیس جمهور بشم!). به همین دلیل در همون اوایل یه عالمه ابهام درباره شخصیت و تفکرات میرحسین موسوی به وجود اومده بود. مثلاً آیا مشابهتی بین افکار موسوی با محمد خاتمی هست یا نه؛ یا اینکه آیا میرحسین موسوی با تمام عملکرد هشت ساله دولت اصلاحات موافقه یا نه؟ اگر نه با کجاهاش مخالفه؟ خط قرمزی برای موسوی وجود داره؟ اگر داره این خط قرمزها کجاها هستند؟ و ...

میرحسین که متوجه این همه سوال و ابهام شده بود رفته رفته سعی می‌کرد در گوشه و کنار و سخنرانی و مصاحبه خودش رو به مردم معرفی کنه؛ اما نه اونطور که هست بلکه طوری دوست داره باشه و بتونه به عنوان یک رقیب در مقابل احمدی نژاد قرار بگیره.

مهمترین امتیاز و شاید تنها امتیاز میرحسین موسوی، نخست وزیری در زمان حیات امام روح الله (ره) بود؛ امتیازی که حتی توی اون هم حرف‌ها و حدیث‌های بسیاری مطرح بود از جمله ماجرای چند استعفا و پاسخی که حضرت امام (ره) به موسوی داده بودند. با این حال این امتیاز تبدیل شد به محور تبلیغات میرحسین موسوی و باعث شد تا عکس امام (ره)، کلام امام، راه امام و‌... به یک پایه ثابت در تمام برنامه‌های میرحسین موسوی تبدیل بشه.

سوالی که مطرح می شد این بود که میرحسین موسوی تا چه حد به گفتمان امام (ره) اعتقاد داره و به اون پایبنده؟ آیا تنها در حد شعار هست و یا در عمل هم این مسئله صدق می‌کنه؟ با گذشت روزها و نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مشخص شد که بردن نام امام تنها ابزار تبلیغاتی موسوی بوده.

میرحسین وقتی که رسماً برنامه‌های تبلیغاتیش رو شروع کرد، با زیرکی خاصی خودش رو "اصلاح طلب اصولگرا" ‌نامید؛ موسوی می‌خواست تا با این شعار نه تنها از آرا اصلاح طلبان رو مال خود کنه بلکه از سبد رای مهمترین رقیبش هم رای جمع کنه؛ اتفاقاً در همون ابتدا یه بخشی از اصولگرایان ساده اندیش متمایل به موسوی شدند.

اولین حساسیت یا بهتر بگم تناقضی که بین حرف و عمل موسوی توجه خیلی‌ها رو به خودش جلب کرد، همکاری موسوی با سازمان مجاهدین انقلاب بود. بعد از اینکه خاتمی از کاندیداتوری انصراف داد سازمان مجاهدین انقلاب مجبور شد تا از موسوی حمایت کنه. حزب مشارکت هم به همین ترتیب.

همکاری میرحسینی که سعی می کرد از خودش شخصیتی میانه ترسیم کنه با سازمان مجاهدین انقلاب یک علامت سوال بزرگ را در ذهن ایجاد می‌کرد؛ گروهی که چند سال قبل جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اون رو فاقد مشورعیت دینی دانسته بود. (برای اونایی که نمی دونم می گم؛ ماجرای نامشروع شدن سازمان مجاهدین انقلاب به موضوع اهانت هاشم آغاجری به مراجع تقلید و مقدسات بر میگرده؛ وفتی که این سازمان نه تنها توهین آغاجری رو محکوم نکرد بلکه از اون حمایت هم کرد!)

یه ماجرا رو اینجا تعریف کنم: "در همین گیر و دار میرحسین موسوی اولین کنفرانس خبریش رو در دفتر روزنامه اطلاعات برگزار کرد. خب این کنفرانس خبری جای خوبی بود تا از میرحسین در رابطه با همکاریش با سازمان مجاهدین انقلاب سوال بشه و او در این رابطه توضیح بده و تکلیف خودش و بقیه رو مشخص کنه؛ آیا او از همکاری با سازمان مجاهدین انقلاب استقبال می‌کنه و یا ... منم به عنوان خبرنگار در این کنفرانس خبری شرکت کردم و اسمم رو به عنوان یکی از کسانی که می‌خواد سوال بپرسه توی یه لیست درخواست کنندگان نوشتم. می‌خواستم از موسوی همین سوال رو بپرسم. نشست خبری که شروع شد وقتی با چند نفر دیگه از خبرنگارا صحبت کردم متوجه شدم که اون‌ها هم همین سوال رو می‌خوان از موسوی بپرسند. خلاصه با هم سوالامون رو چک کردیم و بینشون اولویت بندی کردیم. اما به لطف ابولفضل فاتح که هماهنگی این کنفرانس خبری رو بر عهده داشت وخیلی بالا و پایین می‌پرید تنها به بعضی از روزنامه‌ها و رسانه‌ها به طور گزینشی اجازه طرح سوال داده شد؛ آخر برنامه شد اما هنوز کسی نتونسته بود این سوال رو از موسوی بپرسه! یکی از خبرنگاران به فاتح اعتراض کرد. فاتح گفت چون وقت کمه الان فقط به روزنامه‌های مهم اجازه داده می‌شه که از موسوی سوال بپرسن. نمی دونم اونا چرا احساس کرده بودند که روزنامه ... مهم نیست! روی صندلی نشسته بودم که یهو مجری برنامه گفت خبرنگار روزنامه ... بیاد و سوالش رو از موسوی بپرسه؛ اما انگار تا نام روزنامه ... اومد موسوی رو برق گرفت. سریع از صندلی بلند شد و ختم جلسه رو اعلام کرد. سریع مامورای انتظامات دستاشون رو به هم زنجیر کردند تا جمعیت نیاد و موسوی از سالن خارج بشه. منم که حسابی شاکی شده بودم از زیر دستای مامورا رد شدم و خودم رو رسوندم به موسوی؛ چند بار سوالم رو ازش پرسیدم؛ خودش رو میزد به نشنیدن؛ آخر سر که دید از رو نمی‌رم جواب سوالم رو داد. گفتم آقای موسوی شما با توجه به اینکه سازمان مجاهدین توسط جامعه مدرسین فاقد مشروعیت دینی شناخته شده چطور باهاشون همکاری می کنید؟ موسوی طفره رفت و گفت کدوم مجاهدین؟ معلومه ما با مجاهدین خلق کاری نداریم(که البته در این مورد هم صحبت خواهم کرد)؛ گفتم مجاهدین انقلاب؛ اما گفت وقت ندارم و فرصت بعدی؛ راهشو گرفت و رفت! چند روز بعد انگار یه مراسمی تو کرمان بود اگر اشتباه نکنم، یه خبرنگاری موسوی رو گیر انداخته بود و این سوال رو ازش پرسیده بود که موسوی مجبور شده بود جواب بده؛ در جواب گفته بود من نمی‌تونم کسی که نماز می خونه رو دشمن بدونم و از این حرف‌ها! یه مدت که گذشت خبر همکاری موسوی با گروهک نهضت آزادی باز هم توجه‌ها رو جلب کرد؛ نهضت آزادی‌ ای که خود امام (ره) اونو فاقد مشروعیت سیاسی دونسته بودند! موسوی چند روز بعد در اینباره به یکی از روزنامه‌ها (فکر می‌کنم اعتماد ملی بود) گفت که از هرکس که ازش حمایت کنه استقبال می‌کنه البته باز مسئله مسلمونی و نماز خوندن رو هم وسط کشیده بود.این تناقضات رفتاری و گفتاری باعث شد تا موسوی که سعی می‌کرد خودش رو به عنوان اصلاح طلب اصولگرا معرفی کنه تبدیل به یک اصلاح طلب تندرو بشه که هیچ خط قرمزی برای خودش تعریف نکرده."

موسوی قبل از انتخابات به خاطر همکاری با سازمان مجاهدین، مشارکت و نهضت آزادی مورد بازخواست قرار گرفته بود اما حالا دیگه ماجرا بسیار فراتر از این صحبت‌هاست. کسی که خودش رو خط امامی معرفی کرده بود حالا از طرف محمد رضا پهلوی(سلطنت طلبان)، مسعود رجوی (منافقین)، اسرائیل (صهیونیست های خون آشام)، انگلیس (روباه پیر)، آمریکا (شیطان بزرگ)، فرانسه و آلمان (حامیان رژیم صهیونیستی) مورد تقدیر و تمجید و حمایت واقع شده. همه این‌ها به کنار، موسوی چند روز قبل یکی از بزرگترین حماقت‌های عمرش رو انجام داد و نامه‌ای به حسینعلی منتظری (شیخ مطرود) نوشت و از او کمک خواست!؛ این یعنی ته خط.

یکی از دوستان می گفت ما این همه خودمون رو کشتیم تا بگیم میرحسین موسوی دستش با منتظری و رجوی و پهلوی و ... تو یه کاسه هست اما اینا کار ما رو راحت کردند و دیگه نیازی به زحمت ما نیست.

حالا خاتمی باز هم بیاد ملاقاتش با جورج سوروس رو تکذیب کنه؛‌چه فایده!